- زندگینامه (34)
- حکومت امام علی علیه السلام (23)
- جنگها (38)
- شهادت (17)
- همسران و فرزندان (13)
- اصحاب و یاران (58)
- اجداد (4)
-
ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه(س)
www.erfan.ir/farsi/article/7.htm
شرحی از ازدواج علی(ع) با حضرت فاطمه(س).امام علی (ع) در کنار رسول خدا (ص)
www.whc.ir/index.php?action=article&cat=166&id=727&artlang=fa
رسول جعفریانامام علی (ع) در کنار رسول خدا (ص)
www.whc.ir/index.php?action=article&cat=166&id=728&artlang=faامام علی علیه السلام: از ولادت تا هجرت به مدینه
www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACA.htm
نویسنده: سید محسن امین ترجمه علی حجتی کرمانیامیرالمؤمنین علی(ع) در یک نگاه
www.whc.ir/index.php?action=article&cat=166&id=726&artlang=fa
سید محسن امینپیشگامى در اسلام
new.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?id=4207
فروغ ولایت، سبحانی، جعفر؛پیشگامی علی علیه السلام در اسلام
www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACED2.htm
نویسنده: مهدی پیشوائیتربیت اولیه علی(ع)
emamali.net/Date/tarbiat.htm
شامل مطالبی پیرامون تربیت آن حضرت از ابتدای طفولیت می باشد.تولد و نسب امام علی علیه السلام
www.tahoor.com/page.php?pid=4818حضرت امیر المومنین علی(ع)
www.emamali.5u.com
گزیده ای از زندگینامه علی علیه السلام.حضرت علی(ع)
www.irna.ir/occasion/ali84/index.htm
ولادت، حسب و نسب، على علیه السلام هنگام بعثت، جایگاه على در قرآن در رابطه با پیامبر و... .حیات اجتماعی علی(ع)
www.balagh.net/persian/pro_ahl/02/03/10/fv315-319.htm
شرح خدمات علمى و اجتماعى حضرت در عصر خلفا.خدمات نظامى على(ع)
emamali.net/Date/nezami.htm
شرح فداکاریها و خدمات نظامى على علیه السلام در سه غزوه بدر، احد و بنی نضیر.زندگی حضرت علی(ع)
www.aftab.ir/articles/religion/religion/c7c1128339984p1.php
شرح کامل زندگی علی علیه السلام.زندگی در خانه پیامبر
www.hawzah.net/per/e/ea/eac/eace/eacec/eacec1.htm
نویسنده: استاد جعفر سبحانیشناخت مختصری از زندگانی امیرالمومنین علی(ع)
www.whc.ir/index.php?action=article&cat=166&id=725&artlang=fa
مهدی پیشواییعلى(ع) هنگام بعثت
emamali.net/Date/beasat.htm
مطالبی پیرامون بعثت پیامبر و اسلام علی(ع).نقش على(ع) در هجرت
emamali.net/Date/naghsh.htm
مطالبی پیرامون علل هجرت پیغمبر بمدینه و فداکاری علی(ع).ولادت
new.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?id=4199
زندگانى امیر المؤمنین علیه السلام، رسولی محلاتی، سید هاشم؛ولادت در کعبه
www.tebyan.net/Index.aspx?pid=20254
اعتراف تعدادی از علما و بزرگان اهل تسنن بر تولد علی(ع) در کعبه.ولایت مولا
mouood.org/content/view/5209/3/
سخنرانی منتشر نشدهای از مرحوم علامه امینی(ره)زند گینامه
http://old.tebyan.net/Teb.aspx?nId=25954تا ظهور اسلام
www.alghadir110.com/biography/4.htm
شرح زندگی امام علی علیه السلام قبل از اسلام.جانفشانی علی(ع)
www.alghadir110.com/biography/8.htm
شرح جانفشانی علی علیه السلام در بستر پیامبر.حیات عارفانه امام على علیه السلام
http:///www.imamalinet.net/Iview/Per/Library/Articles/SArticle.aspx?SArticleId=35
آیت الله عبدالله جوادی آملیدعوت نزدیکان به اسلام
www.alghadir110.com/biography/6.htm
شرح ماجرای دعوت پیامبر به اسلام که از خویشاو ندان شرو ع شد.طلوع خورشید از خانه وحی
www.alghadir110.com/biography/3.htm
شرح کامل ولادت علی علیه السلام در خانه خدا.علی(ع) از ولادت تا امامت
www.alghadir110.com/biography/2.htm
چگونگی ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام و شهادت حضرت.علی(ع) در یک نگاه
www.alghadir110.com/biography/1.htm
شناسنامه علی علیه السلام.مولود کعبه
http://old.tebyan.net/Teb.aspx?nId=33477ولادت على(ع)
http://imamali.ir/lastsite/imag/zendegiali/veladatali/veladat_ali.aspx
اعتراف چند تن ازبزرگان شیعه و سنی بر ولادت علی(ع) در درون کعبه.خلاصه ای از زندگانی حضرت علی علیه السلام
www.ghadeer.org/nahj/negah/fehrest.htm
ولادت، ازدواج، غدیر، خلافت و... .ولادت و حسب و نسب
www.emamali.net/Date/velaiat.htm
شرح ماجرای ولادت، زمان، مکان و نسب شریف امیر المومنین علی علیه السلام.حکم وصایت
www.alghadir110.com/real/real10.htm
حکم وصایت حضرت علی علیه السلام در 22 هزار سال قبل از خلقت آدم.
1- خشنودی نیکوترین همنشین است .و دانش میراثی ارجمند است وگرانمایه،و ادب زیوری است نوین.واند یشه آیینهای است زلال وبی زنگار.
2-سینه خردمند صندوق راز اوست و خشروی دام دوستی است،و بردباری گور زشتیهاست،وسازش و سازواری سر پوش بدیها.و هر که از خو خشنود باشد
خشمگیرانش بسیارند.
3-از این آدم شگفت آید ،که به پیه می نگردوبا گوشتی سخن می گویدوبا استخوانی می شنود واز شکافی نفس می کشد.
4-با مردم جنان در آمیزید که اگر مردید برای شما اشک بریزند واکر زنده ماندید با شما مهربانی کنند.
5-ناتوانترین مرددم آن است که از به دست آوردن دوست ناتوان استو ناتوانتر از او کسی است که دوستی را به دست اورد و او را واگذارد.
6-کسی که در کارش سهل انگاری کند ،هرگز مقام و منزلتش او را پیش نراند.
7-کفر بر چهار ستون است:کنجکاوی بیجا،بگو مگو،از حق گردیدن ، و کینه توزی .هر که بیجا کنجکاوی کند،به حق دست نیابدو هر که بگو مگوی بسیار راه اندازد و به جدال بر خیزد خود را از دیدار حق محروم ساخته آن از حق گردید.، نکویی را از زشتی و زشتی را نکویی دید و مست باده گوراهی گردیدوآن که کینه توزی کرد،راهش دشوار و سنگلاخ و کارش سخت و ناهموارشود وبه تنگنا در افتد و روزنی نیابد.
شک و دودلی بر چهارشعبه است : گفت وشنود بیهوده ،ترس و دودلی و سر گردانی،و تن در دادندر دادن. پس هر که بیهوده و به یاوه گفت وشنید، شبهه
ناکی او به صبح یقین ندمید. و کسی که از پیشامدهایبترسد، همواره از این نگرانی به عقب می رود.وآن که دجار دودلی بود وسر گردانی ،. به خاک سیاهش در نوردد. وآن که بر تباه نمودن دنیا و آخرت خود تن در داد در هر دنیا خود را در بوته تباهی نهاد.
8-برترین بی نیازی وانهادن آرزوهاست.
9- بد یو زشتی که تو را ناخوش آید و نگران نماید بهتر است از کار نیکی که خودپسندی تو را بر انگیزد و مغرورت سازد.
10-دلهای مردان رمنده است هر کس که آنها را رام خود کند سر بر آستانش نهند و دل به او دهند.
11-هیچ ثروتی چون خرد نیست و هیچ فقری مانند نادانی . و هیچ میراثی بسان فرهیختگی ، و هیچ پشتیبانی مانند رایزنی نباشد.
12-مردم دنیا مانند کاروانیانی هستند که در خوابند و آنان را می رانند .
13-از بخشش اندک شرم مکن زیرا محروم از آن نیز کمتر است.
14-پاکدامنی و پارسای زیور فقر است و تنگدستی زینت توانگری.
15-هر چیزکه به شمار آیید به سر آیید و هر چه چشم داشتنی است در آید.
16-حکمت گمشده مومن است، پس حکمت را اگر جه از منافقان فرا گیر.
17-بی ارزش ترین دانشها آن است که فقط بر سر زبان است و بدترین آنها آن است که جلوه گر در میان تن و جان است.
18-خوابی که از روی یقین باشد بهتر از نمازی است که با دودلی گذارده شود.
19-هیچ آرزوی بر آورده نمی شود مگر به سه چیز: کوچک شمردن آن، تا آن جا که انجام پذیرد.
پنهان داشتن آن ، تا آن هنگام که آشکار شودو نمایان . و شتاب د ر بهرهبرداری آن تا گوارا گردد.
20-غیرت نشان دادن زن کفر است و غیرت نشان دادن مرد ایمان است.
1ـ قال على(ع): «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على منذ قبض الله نبیه حتى یوم الناس هذا» «به خدا سوگند! از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش (خلافت و رهبرى) محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند.» (1)
2ـ امام(ع) در جواب کسى که به حضرت گفت: تو بر امر خلافتحریصى! فرمود:
«بل انتم والله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبتحقا لى و انتم تحولون بینى و بینه و تضربون وجهى دونه» (2) ;
«شما (شیفتگان خلافت) بر تصاحب آن حریصتر و از پیغمبر خدا دورترید و حال آنکه من از نظر روحى و جسمى به آن حضرت نزدیکترم و حق خود را طلب مىکنم و این شمایید که میان من و حق مسلم من حائل مىشوید و از آن منصرفم مىسازید. «آیا آنکه حق خویش را مىطلبد حریصتر است؟ یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته؟».
3ـ قال(ع): «اللهم انى استعدیک على قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمى و صغروا عظیم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امرا هو لى» (3) ;
«خدایا! از ظلم قریش و همدستان آنها به تو شکایت مىکنم، اینها با من قطع رحم کردند و منزلت والاى مرا تحقیر نمودند; و در قیام بر علیه من در رابطه با خلافتى که خاص من بود، متحد شدند.»
4ـ قال(ع): «اما والله لقد تقمصها ابن ابى قحافة و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ینحدر عنى السیل و لا یرقى الى الطیر» (4) ;
«به خدا سوگند! (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنى به تن کرد، در حالى که مىدانست تنها محور دستگاه خلافت من هستم. چرا که سرچشمههاى علم و فضیلت از کوهسار شخصیت من سرازیر مىشود و شاهباز وهم و اندیشه از رسیدن به قله عظمت من عاجز است.»
سکوت و صبر
1ـ قال على(ع): «فنطرت فاذا لیس لى معین الا اهل بیتى فضننتبهم عن الموت و اغضیت على القذى و شربت على الشجى و صبرت على اخذ الکظم و على امر من طعم العلقم» (5) ;
«پس از رحلت پیامبر (و محرومیت از خلافت) در کار خویش اندیشیدم و ناگهان دیدم که یاورى براى من جز اهل بیتم نیست; پس به مرگشان (در راه گرفتن حق خویش) راضى نشدم و چشمى را که خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویى که استخوان در آن مانده بود، نوشیدم و بر گرفتگى راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر کردم».
2ـ قال(ع): «فرایت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجا ارى تزاثى نهبا» (6) ;
«عاقبت دیدم که بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، پس شکیبایى ورزیدم، مانند کسى که خاشاک در چشم و استخوان در گلو داشت، و آشکارا مىدیدم که میراثم به غارت مىرود.»
3ـ قال(ع): «لقد علمتم انى احق الناس به من غیرى، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا على خاصة» (7) ;
«خوب مىدانید که من از همه به خلافتشایستهترم، و به خدا سوگند! تا زمانى که اوضاع مسلمین به سامان باشدو به غیر از من به دیگرى ستم نشود; همچنان خاموش خواهم بود.»
فلسفه سکوت
منطق دینورزى در مکتب علوى ایجاب مىکرد که على(ع) پس از رحلت رسول اکرم(ص)، بیست و پنجسال سکوت براى حفظ مصالح عالى دینى را بر قیام و برپایى نهضتحقطلبانه ترجیح دهد. گرچه انتخاب این راه بر آن حضرت بس تلخ و فرساینده بود، چرا که اگر قیام امام به شهادت خود و فرزندانش هم منجر مىشد، آرزوى دیرینه وى برآورده مىشد. ولى همانگونه که از کلمات حضرت استفاده مىشود، انتخاب راه نخست، نبود جز به انگیزه حفظ وحدت اسلامى و حراست از کیان نوپاى اسلام، که فرازهایى از این کلمات را ذکر مىکنیم:
1ـ قال على(ع): «فرایت ان الصبر على ذلک افضل من تفریق کلمة المسلمین و سفک دمائهم و الناس حدیثو عهد بالاسلام والدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنى وهن و یعکسه اقل خلق» (8) ;
«با خود اندیشیدم و دیدم که صبر (بر محرومیت از حق ولایت و زعامت مسلمین) بهتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین نوپا به مشکى مىماند که کمترین سسستى آن را تباه و ناتوانترین مردم آن را وارانه مىکرد.»
2ـ قال(ع): «و ایم الله لولا مخافة الفرقة بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا على غیر ما کنا علیه» (9) ;
3ـ «به خدا سوگند! اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر، و تباهى دین نبود، برخورد ما با (مدعیان خلافت) به گونهاى دیگر بود.»
4ـ على(ع) وقتى سروده یکى از فرزندان ابولهب را در ستایش خویش شنید فرمود:
«سلامة الدین احب الینا من غیره» (10) ; «در شرایط حساس بعد از رسول خدا(ص) براى ما حفظ اساس دین (که جز با چشمپوشى از حق خلافت ما حاصل نمىشود) از هر چیز دیگر ارزشمندتر است.»
5ـ باز حضرتش در جواب پیشنهاد عمویش عباس که حضرت را از شرکت در شوراى پیشنهادى خلیفه دوم برحذر مىداشت، فرمود:
«انى اکره الخلاف» (11) ;
«من ایجاد اختلاف بین مسلمین را نمىپسندم.»
6ـ و آنگاه که با فتنهانگیزى ابوسفیان در قالب پیشنهاد بیعتبا آن حضرت، روبرو شد جامعه اسلامى را براى مقابله هوشیارانه با امواج فتنههاى دینبرانداز کفرپیشگان دیروز و منافقان امروز، دعوت فرمود که:
«شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة وضعوا عن تیجان المفاخرة» (12) ;
«امواج دریاى فتنه را با کشتیهاى نجات بشکافید، و از راه اختلاف و تفرقه دورى گزینید و نشانههاى تفاخر بر یکدیگر را بر زمین نهید.»
پس از رسیدن به خلافتبیعت مردم
در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفهاى مانند على(ع) با اکثریت قریب به اتفاق آراء براى خلافت و زمامدارى مسلمین برگزیده نشد.
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به گونهاى که مسجد پر از اصحاب و مهاجرین و انصار گردید; شخصیتهاى بزرگى همچون عمار یاسر و ابوالهیثم بنتیهان ر رفاعة بنرافع و مالک بنعجلان و ابو ابوب انصارى و ... پس از ذکر سوابق درخشان و فضایل امام على(ع) به این نتیجه رسیدند که باید با على(ع) بیعت کرد. در این هنگام انبوه جمعیت فریاد برآوردند که: ما به ولایت على(ع) راضى هستیم; و پس از آن همگى به سوى خانه حضرت حرکت کردند و با اصرار تمام خواهان بیعتبا امام(ع) شدند. امام على(ع) فرمود: اکنون که بر بیعتبا من اصرار دارید، باید مراسم بیعت علنى و در مسجد برگزار شود.
سرانجام در 25 ذىالحجه (13) مردم مسلمان با اکثریتى چشمگیر به پیشوایى حضرت راى داده و با او به عنوان امام و رهبر جامعه اسلامى بیعت نمودند.
على(ع) در رابطه با جریان بیعت مردم چنین مىفرماید:
«حتىانقطعت النعل و سقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایاى انابتهجبها الصغیر و هدج الیها الکبیر و تحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب» (14) ;
«در اثر ازدحام جمعیت جهتبیعتبا من، بند کفشها بگسست و عبا از دوش افتاد و درماندهها زیر پا ماندند و شادى مردم به حدى رسید که حتى کودکان هم خشنود شدند. در آن روز، پیر و ناتوان براى بیعت آمدند و دختران براى مشاهده منظر باشکوه بیعت، نقاب از چهره برداشتند.»
و هنگام پیمانشکنى طلحه و زبیر، به بیعت همگانى مردم در آغاز خلافتخویش اشاره مىفرماید که: «والله ما کانت لى فى الخلافة رغبة و لا فى الولایة اربة ولکنکم دعوتمونى الیها و حملتمونى علیها» (15) ;
«به خدا سوگند!، من نه به خلافت تمایل داشتم و نه از پذیرفتن آن هدف بدى در سر مىپروراندم; این شما بودید که با بیعتخود مرا به آن دعوت و بر گرفتن زمام آن وادارم نمودید.»
پیمانشکنى
با اینکه مردم با اکثریت قاطع دستبیعتبه امام خویش دادند، ولى هنوز چند صباحى نگذشته بود که عدهاى پیمانشکنى را آغاز نموده، با کارشکنىها و شورشهاى پى در پى خود مانع استقرار حکومت نوپاى امیرالمؤمنین(ع) و گسترش عدل و داد و تحقق اهداف عالى آن شدند.
امام على(ع) از این پیمانشکنان زمان خود و مارقین و قاسطین که به خاطر ریاستطلبى و فقدان بصیرت دینى در برابرش طغیان نمودند چنین یاد مىکند که:
«فلما نهضتبالامر نکثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون» (16) ;
«زمانى که زمام حکومت را در دست گرفتم، گروهى پیمان خود را شکستند و عدهاى از اطاعتم سرپیچى نموده و از دین خارج شدند و دستهاى براى ریاست و مقام از اطاعتحق سرباز زدند.»
حال جاى سؤال است که انگیزه این طغیانها و پیمانشکنیهاى بىسابقه چه بود؟ چرا با شخصیتى همچون امام على(ع) مخالفت ورزیدند؟ خلیفهاى که خود انتخاب نموده بودند و بر آرمانهاى والاى او آشنایى داشتند. با اندکى فراست، اوضاع آشفتهاى را در آغاز خلافت امام على بنابیطالب(ع) در جامعه اسلامى مىیابیم; دورهاى که خویشان خلیفه پیشین و فرومایگان متملق با مقدم داشتن خواسته سردمداران حکومت، بر همه چیز تسلط یافته و بیتالمال مسلمین را جزئى از ثروتهاى کلان خویش مىشمردند; ثروتهاى افسانهاى که نوعى تقلید از امپراطوریهاى بزرگ عصر و پادشاهى زمان جاهلیتبود.
امیرالمؤمنین وارث اجتماعى بود که معاویه در آن، قدرتى همانند قدرت پادشاهان روم براى خویش فراهم ساخته بود; بدیهى است در چنان شرایطى هر اقدامى براى اصلاح وضع نابسامان موجود، با کارشکنیهاى کوبنده روبرو مىشد.کسانى که تا دیروز اموال عمومى را در اختیار داشتند، چگونه مىتوانند حکومت عدلى را بپذیرند که در آن پایینترین طبقات اجتماع با مرفهترین آنها در یک ردیف قرار داده مىشد; و همه امتیازات غیر منطقى لغو شده و تنها قانون الهى بر آنان حکومت مىکرد.
«طلحه و زبیر» که گمان مىکردند با به حکومت رسیدن على(ع) هم، مىتوانند موقعیتسیاسى خود را حفظ نموده و به زراندوزى پردازد، هنگامى که سختیگیرى بجا و مراقبتشدید در حفظ بیتالمال راء;ا خخ مشاهده کردند و از رسیدن به آرزوهاى خویش مایوس گشتند; در صدد شورش برآمدند که جنگ جمل ساخته این گروه زراندوز بود. و معاویه که واپسین روزهاى خلافت عثمان زمینه سلطه و حکومتبلا منازع خود را بر سرزمین پهناور اسلامى فراهم نموده بود; وقتى با حکومتى روبرو مىشود که حتى براى یکروز هم او و حکومتش را تحمل نمىکند علم مخالفت و شورش برمىدارد و با حکومت الهى على(ع) وارد جنگ مىشود و عمده توان جنگى و اقتصادى مسلمین را فداى جاهطلبى خود نموده و جنگ صفین را تدارک مىبیند. ولى آنگاه که خود را در آستانه نابودى و شکست مىبیند و دیگر توان مقابله با سربازان امام على(ع) را ندارد، از راه نیرنگ و تزویر وارد شده و خود را از شکست نهایى نجات مىدهد.
فریب و تزویرى که سرانجام گروهى متعصب و مقدس ماب، فاقد بینش و بصیرت صحیح دینى (خوارج) را به عنوان سومین مانع موفقیتحکومت عدل، پدید مىآورد و فتنهاى به مراتب خطرناکتر از فتنههاى نخستین در جامعه به پا مىشود و این مولى الموحدین على بنابیطالب(ع) بود که توانست، آن را در نطفه خفه کند و سرطانى مهلک را از جامعه اسلامى ریشهکن نماید.
آن حضرت براى اجراى عدالت و برپایى حکومت قانون در جامعه اسلامى با هر یک از موانع برخوردى مناسب نموده و عزم راسخ خویش را در اجراى عدل و مساوات اسلامى بر همگان آشکار ساخت; و به راستى پنجسال حکومت و خلافت امام على(ع) نمودى از حکومت اسلامى و الگوى راستى و درستى بود.
برخورد على(ع) با ناکثین
ناکثین، پیمانشکنانى بودند که به رهبرى طلحه و زبیر بر حکومت عدل على(ع) شوریده بودند، هنگامى که عدهاى به ظاهر خیراندیش از امام(ع) خواستند تا از تعقیب طلحه و زبیر صرفنظر نماید، در جواب آنها فرمود:
«والله لا اکون کالضبع: تنام على طول اللدم، حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصدها و لکنى اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطیع، العاصى المریب ابدا حتى یاتى على یومى» (17) ;
«به خدا سوگند! من همچون «کفتار» نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر در لانهاش به خواب رود; و ناگهان دستگیرش سازند; نه «من کاملا مراقب مخالفان هستم» و با شمشیر برنده پیروان حق، کسانى را که به حق پشت کردهاند، ریشهکن خواهم کرد و به کمک پیروان راستین، افراد نافرمان و طغیانگر، و تردیدکنندگان در حق را براى همیشه برکنار خواهم نمود. من تا واپسین روزهاى زندگیم این راه را ادامه خواهم داد.»
قال(ع): «اللهم انهما قطعانى و ظلمانى و نکثا بیعتى و آلبا الناس على فاحلل ما عقدا و لا تحکم لهما ما ابرما» (18) ;
«پروردگارا! این دو نفر (طلحه و زبیر) رشته خویشاوندى را با من بریدند، و بىپروا به من ستم کردند; بیعتخود را با من شکسته و مردم را علیه من برانگیختند.
خداى! تو خود گرههایى را که اینها بستهاند، بگشا; و رشتهها و (اهداف شوم) آنها را استوار مکن.»
حضرت على(ع) خطاب به اصحاب جمل فرمود:
«کنتم جند المراة و اتباع البهیمة; رغا فاجبتم و عقر فهربتم; اخلاقکم دقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق» (19) ;
«شما (پیمانشکنان جنگ جمل) سپاه «زن» بودید و پیروان حیران (شتر); به «صداى او» برخاستید و با «پى شدندش» فرار کردید. اخلاق شما پست، پیمانتان سست و آیین شما دورویى و نفاق است.»
برخورد على(ع) با معاویه
حضرت على(ع) در رد پیشنهاد سازش با معاویه فرمود:
«والله لا اداهن فى دینى و لا اعطى الدنى فى امرى» (20) ;
«به خدا سوگند من در دینم (با ستمگران) سازش نمىکنم و امور مملکت را به دست افراد پستى (چون معاویه) نمىسپارم.»
قال(ع): «ساجهد فى ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس، حتى تخرج المدرة من بین حب الحصید» (21) ;
«به زودى مىکوشم تا زمین را از این شخص وارونه و کالبد واژگون (معاویه) پاک سازم، باشد که سنگ و خاشاک (افراد ناشایست) از میان دانههاى درو شده بیرون آید.»
امام(ع) در جواب نامه معاویه چنین نوشت:
«و اما طلبک الى الشام فانى لم اکن لاعطیک الیوم ما منعتک امس» (22) ;
«اما اینکه خواستهاى (حکومت) شام را به تو واگذارم!
آگاه باش، من چیزى را که دیروز از تو منع کردم; امروز به تو نخواهم بخشید.»
على(ع) در نامهاى به عمروعاص مىنویسد:
«... فان یمکنى الله منک و منابن ابىسفیان اجزکما بما قدمتما» (23) ;
«اگر خداوند به من امکان دسترسى به تو و پسر ابوسفیان (معاویه) را بدهد; شما را به خاطر اعمال گذشته (و ظلم و تجاوزهایتان) کیفر خواهم نمود.»
موضعگیرى على(ع) در برابر خوارج
قال على(ع): «ثم انتم شرار الناس و من رمى به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه» (24) ;
«شما بدترین مردم هستید. شما تیرهایى هستید در دستشیطان که از وجود پلید شما براى زدن نشانه خود استفاده مىکند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهى مىافکند.»
قال(ع): «اف لکم! لقد لقیت منکم برحا، یوما انادیکم و یوما اناجیکم، فلا احرار صدق عند النداء و لا اخوان ثقة عند النجاء! » (25) ;
«واى بر شما! (از گفتار و کردار زشتشما به تنگ آمدم)، چقدر ناراحتى از شماء;ء دیدم؟! روزى شما را «براى یارى دین» مىخوانم و روزى، راز جنگ به شما مىگویم، و شما، نه مردان آزاده راستگو هستید و نه برادران مطمئن و رازدار.»
امام پس از مقابله با فتنه خوارج فرماید:
«فانا فقات عین الفتنة و لم یکن لیجترئ علیها احد غیرى بعد ان ماج غیهبها واشتد کلبها» (26) ;
«این من بودم که چشم فتنه را درآوردم (و کمر به نابودى انسانهایى به ظاهر مقدس ماب بستم) «و حال آنکه غیر من کسى جرات چنین کارى را نداشت» پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبههناکى آن بالا گرفته بود (و انسانهایى را فریفته) و هارى آن فزونى یافته بود.»
منشور جاوید امام على(ع)
پیشواى تقواپیشگان حضرت على(ع) در حکومت پنجساله خویش با وجود تمامى مشکلات در جهت اجراى عدالت و مساوات اسلامى و احیاى ارزشهاى دینى تمام توان خویش را به کار برد و دست چپاولگران را از بیتالمال کوتاه و افراد نالایق را از حکومتبرکنار نمود و با کمال دقت مراقب اجراى احکام و فرامین حیاتبخش اسلام شد و از کوچکترین تخلف و بىاعتنایى مسؤولین و آحاد ملتبه قوانین الهى چشمپوشى نکرد و با صدور فرامین حکومتى و ایراد سخنرانیهاى روشنگر خویش، راههاى رشد و کمال بشرى را بیان فرمود و تا آخرین روزهاى عمر پربرکتخویش، در بستر شهادت هم بر ایراد سخنان ماندگار و توصیههاى سرنوشتساز اهتمام ورزید. با نقل فرازهایى از وصیتنامه امام در واپسین روزهاى حیات این مجموعه را به پایان مىرسانیم:
«قال على(ع) للحسن و الحسین (علیهما السلام) - اوصیکما بتقوى الله و الا تبغیا الدنیا و ان بغتکما ... و قولا بالحق واعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
اوصیکما و جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى: بتقوى الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم.
الله الله فى الایتام فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم.
والله الله فى جیرانکم، فانهم وصیة نبیکم. والله الله فى القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم. والله الله فى الصلاة فانها عمود دینکم.
والله الله فى بیت ربکم، لاتخلوه ما بقیتم ... والله الله فى الجهاد باموالکم و انفسکم والسنتکم فى سبیل الله ...
لا تترکوا الامر بالمعروف والنهى عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم (27) ;
«1 - شما را به تقواى الهى و ترس از خداوند سفارش مىکنم، در پى دنیاپرستى نباشید گرچه به سراغ شما آید ... سخن حق بگویید و براى اجر و پاداش (الهى) عمل کنید. دشمن ستمگران و یاور ستمدیدگان باشید.
2 - من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که، این وصیتنامه به آنها مىرسد، به تقوى و ترس از خداوند و رعایت نظم در تمام امور و اصلاح بین مسلمین، سفارش مىکنم.
3 - در رابطه با رعایتحقوق یتیمان از خدا پروا کنید. چنان نباشد که آنان گاه سیر و گاه گرسنه باشند، مباد که در اثر غفلتشما از بین بروند.
4 - خدا را، خدا را، در نظر داشته باشید، در باره همسایگان، و با آنها خوشرفتارى کنید، چرا که همیشه پیامبر خدا(ص) در باره آنها سفارش مىفرمود.
5 - خدا را، خدا را! در توجه به قرآن، نکند که دیگران در عمل به آن بر شما پیشى گیرند.
6 - در مورد «نماز» از خدا پروا کنید، چرا که ستون دین شماست.
7 - خدا را، خدا را! در باره (حج) خانه پروردگارتان، تا زندهاید آن را خالى نگذارید.
8 - در رابطه با جهاد با مالها و جانها و زبانهاى خویش، خدا را در نظر گیرید.
9 - امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید، که اشرار بر شما مسلط شوند، سپس هر چه (براى نابودى آنها) دعا کنید، مستجاب نشود.
چرا که تسلط اشرار نتیجه بىتفاوتى شما در برابر مفاسد و منکرات جامعه است.»
پىنوشت ها:
1- نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه6.
2- همان، خطبه 172.
3- همان.
4- همان، خطبه3.
5- نهجالبلاغه، خطبه26.
6- همان، خطبه3.
7- همان، خطبه 74.
8- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ذیل خطبه 65 (به نقل از سیرى در نهجالبلاغه).
9- همان، ذیل خطبه119.
10- همان.
11- همان، خطبه119 (نقل از سیرى در نهجالبلاغه).
12- نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 5.
13- تاریخ طبرى (مترجم)، ج6، ص 2338، چاپ انتشارات بنیاد فرهنگ.
14- نهجالبلاغه، خطبه 224.
15- نهجالبلاغه عبده، خطبه 200.
16- نهجالبلاغه، خطبه3.
17- همان، کلام6.
18- همان، کلام137.
19- همان، خطبه13.
20- تاریخ طبرى، ج 5، ص 160.
21- نهجالبلاغه فیض، نامه 45.
22- همان، نامه17.
23- همان، نامه39.
24- نهجالبلاغه، خطبه127.
25- همان، خطبه 125.
26- همان، خطبه 92.
27- نهجالبلاغه، نامه47. (اندیشه قم-محمدبیگی)
أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام)
سید الوصیین وأول أئمة المسلمین وخلفاء الله فی العالمین بعد سید المرسلین محمد (صلى الله علیه وآله وسلم). اسمه (علی)، وکنیته أبو الحسن ولقبه أمیر المؤمنین. ولد فی 13 رجب قبل البعثة النبویة بعشر سنوات فی جوف الکعبة الشریفة. وهو أول وآخر من ولد فیها، وهذه من کراماته. وأمه السیدة فاطمة بن أسد، وأبوه أبو طالب کافل النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) ومؤمن قریش وأکبر المدافعین عن الإسلام ونبیه حتى سمى الرسول (صلى الله علیه وآله وسلم) عام وفاته ووفاة خدیجة بعام الحزن، وهذا ما یدل على إسلامه بالإضافة إلى جهره بإسلامه فی خطبه وأشعاره الکثیرة التی منها قوله یخاطب النبی (صلى الله علیه وآله وسلم).
ودعوتنی وعلمت أنک صادق ولقد صدقت وکنت قبل أمینا
ولقد علمت بأن دین محـمد من خیر أدیان البریة دینـا
ویمکن تقسم حیات الإمام إلى مراحل خمسة:
1- من الولادة إلى البعثة: حیث تکفله النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) وعمره خمس سنوات فنشأ فی حجره وتربى على یدیه، حتى شارکه فی عبادته قبل البعثة.
2- من البعثة إلى الهجرة: أول من أسلم بالنبی (صلى الله علیه وآله وسلم) هو الإمام علی (علیه السلام) وکان عمره الشریف عشر سنین، وشارکه فی تحمل أعباء الرسالة والدفاع عنها سرّاً وعلانیة لمدة ثلاثة عشر عاماً فی مکة، وکان یکتب له الوحی وبات على فراشه لیلة الهجرة مضحیاً فی سبیل النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) ورسالته.
3- من الهجرة إلى وفاة الرسول (صلى الله علیه وآله وسلم): شارک فی جمیع الغزوات خلال عشر سنوات عدا تبوک، حتى قیل أن الإسلام إنما قام بسیف علی وأموال خدیجة ودفاع أبی طالب، وظهرت منه بطولات خارقة فی جمیع هذه المعارک الجهادیة، حتى قال الرسول (صلى الله علیه وآله وسلم) فی حقه یوم الخندق: "ضربة علی یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین إلى یوم القیامة"، وکان الرسول یؤکد على خلافته من بعده منذ یوم الدار فی بدایة البعثة حتى وفاته وتوّجها ببیعة الغدیر.
4- من وفاة الرسول (صلى الله علیه وآله وسلم) حتى خلافته: استمر فی هذه المرحلة خمس وعشرین عاماً، اختار فیها الإمام الصبر السکوت حفظاً للإسلام والمسلمین، حیث اغتصب حقه فی الخلافة وتعرض للکثیر من الأذى والحیف، ومع استنکاره لمواقف المغتصبین لحقه فی أحادیثه وخطبه لم یقصّر عن بذل الجهود لما فیه مصلحة الإسلام والمسلمین مع مواصلة لنشاطه العلمی، ونشر التعالیم الإسلامیة وتربیة مجموعة من المؤمنین على العلم والإسلام الأصیل.
5- من الخلافة حتى الشهادة: وفی المرحلة التی استمرت ما یقرب من خمس سنین حیث تولى الخلافة بعد أن بایعه المسلمون، وقد حکم بالعدل وتطبیق سنة الرسول (صلى الله علیه وآله وسلم) والإسلام الأصیل، مما أسخط ذوی الأطماع الذین لم توافق حیاتهم ومتطلباتهم عدالة علی وتطبیق الإسلام الأصیل ولذلک حدثت المعارک الثلاث التی قام بها الناکثون، والقاسطون، والمارقون، فسمیت هذه المعارک بالجمل وصفین والنهروان. وأخیراً استشهد الإمام فی سبیل العدالة والإسلام الأصیل فی محراب صلاته فی مسجد الکوفة بید أحد المارقین (الخوارج) فی لیلة التاسع عشر من رمضان 40 هجری، وتوفی لیلة الواحد والعشرین منه. وقد دفن فی النجف الأشرف حیث مرقده الشریف هناک یزوره ملایین العشاق والمؤمنین. وقد أُثر عن الإمام أمیر المؤمنین (علیه السلام) الکثیر من الخطب والرسائل والمواعظ والکلم، جمع بعضها الشریف الرضی فی کتابه الخالد (نهج البلاغة). ومن وصیته الأخیرة لأبنائه قوله (علیه السلام): "أوصیکما وجمیع ولدی وأهلی ومن بلغه کتابی، بتقوى الله، ونظم أمرکم وصلاح ذات بینکم.. الله الله فی الأیتام.. الله الله فی جیرانکم، والله الله فی القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم، والله الله فی الصلاة فإنها عمود دینکم، والله الله فی الجهاد بأموالکم وأنفسکم وألسنتکم فی سبیل الله. وعلیکم بالتواصل والتبادل، وإیاکم والتدابر والتقاطع، ولا تترکوا الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، فیولّى علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یُستجاب لکم".http://www.najaf.orgl
جلوههاى عبادت على علیه السلام
ما على علیه السلام را ندیدیم و از حالات او در عبادت آگاهى نداریم ولى آنها که تصادفا او را در برخى از حالات عبادتش دیدهاند نقلهاى حیرت انگیز دارند که مطالعه آنها در کتب راویان دلها را مىلرزاند. "ابو درداء" نمونهاى از حال عبادت او را این گونه شرح مىدهد. سحرگاهان او را در حال قرائت قرآن در نخلستان دیدم که قرآن مىخواند و اشک مىریخت. و هم او را در اواخر شب دیدم، واله و مبهوت، از خود بیخود شده، که اشک مىریخت و جزع و بیتابى مىکرد. از شدت بیحالى بر روى زمین افتاد و خاموش شد. به بالاى سرش شتافتم و او را چون چوبى خشک بر زمین دیدم. حرکتش دادم، دیدم تکان نمىخورد. گفتم همه از خدائیم و بازگشت ما به سوى خداست، به خدا قسم على علیه السلام از دنیا رفت. گفتم بهتر است آن را به فاطمه علیها السلام خبر دهم، به در خانهاش رفتم و در زدم. فاطمه پرسید «کیستى؟» گفتم ابو درداء خادم درگاه شمایم. «چه خبر است در این وقتشب؟ »گفتم بانوى من سرت به سلامتباشد،على از دنیا رفته است. پرسید «او را در چه حالتى یافتى؟» گفتم در حال عبادت. فرمود: « على علیه السلام نمرده است. او از خوفخدا غش کرده . (12)
عبادت ناشى از ایمان
على علیه السلام خدا را باور داشت. مىدانست خدا و حساب و معاد حق است. همه چیز براى او عینى شده بود و خدا را در همه جا و همه چیز مىدید. خود فرمود: هیچ پدیدهاى را ندیدم جز آنکه خداى را قبل از آن، با آن و پس از آن دیدهام. "ما رایتشیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده".(13)
عبادت او سر آمد بود و در این مساله همین بس که در نماز در سجده ضربه خورد و فرقش شکافت ولى دست از نماز برنداشت و نماز را تمام کرد. پس از ضربه خوردن او را به خانه مىبردند. نظرى به طلوع فجر افکند و فرمود: اى صبح، تو شاهد باش که تنها در این لحظه و اولین بار است که على علیه السلام را دراز کشیده مىبینى!!. و بدین خاطر است که امام سجاد علیه السلام مىفرماید چه کسى مىتواند چون على علیه السلام خدا را عبادت کند: و من یقدر على عبادة جدى على بن ابیطالب.
او اهل عشق و مناجات عاشقانه بود. چشمانش از شوق دیدار خداگریان بود. و زیبائى و خلوص عبادت را پس از پیامبر تنها در زندگى على(ع) مىشد مشاهده کرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله در شان ایمانش فرمود: اگر همه آسمانها و زمین را در یک کفه ترازو و ایمان على علیه السلام را در کفهاى دیگر بگذارند کفه ایمان على بیشتر سنگینى خواهد کرد. (14)
غرق در عبادت
او در عبادت چنان اوج مىگرفت، که مىتوان گفت از جهان و آنچه در آن است غافل مىشد و براى عدهاى بسیار از مردم این باور نکردنى است که در حال نماز تیر از پایش بدر آوردند و او از دردش ننالد و حتى بگوید که متوجه آن نبودم. مگر ممکن است یک انسان از نظر اوج روحى و کمالات نفسانى تا این درجه به پیش رود؟
او در حال وضو گرفتن مىلرزید و در حال نماز رعشه براندام داشت. در ذکر "لبیک" رنگ از رخسارهاش مىپرید. از احساس کوچکى خود در پیشگاه خداوند همه گاه احساس شرم مىکرد. او در عبادت و عمل، در مسیر زندگى خداى را چنان شاهد و حاضر مىدید که مىفرمود اگر پردهها را بردارند، چیزى بر یقین من اضافه نخواهد شد. "لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا". و هم مىفرمود: خدائى را که با چشم دل نبینم او را عبادت نمىکنم و تا حال هم عبادت نکردهام. " لم اعبد ربا لم اره". و به همین خاطر على علیه السلام همه جا را محضر خدا مىکند و دامنه عبادتش را به همه جا مىکشاند، مسجد، کوچه، خیابان، بازار، میدان جنگ، محیط خانه و همه جا براى او معبد است و بدین سان هیچ لحظهاى بر على نمىگذرد جز آنکه آن لحظه در عبادت سپرى مىشود.
رأفت و مهربانی على علیه السلام
على علیه السلام مظهر محبت و عاطفه بود، او رنج میکشید و کار میکرد و سر انجام مزد کار خود را صرف بیچارگان و درماندگان مىنمود.
وی براى نیازمندان و ستمکشان پناهگاه بزرگى بود. او پدر یتیمان و فریاد رس بیوه زنان و دستگیر درماندگان و یاور ضعیفان بود. در زمان خلافت خود شبها از خانه بیرون میآمد و در تاریکى شب خرما و نان براى مساکین و بیوه زنان مىبرد و بصورت مرد نا شناس از در خانه آنها آذوقه و پول میداد بدون اینکه کسى بشناسد که این مرد خیر و نوع پرور کیست؟
على علیه السلام هر کجا یتیمى میدید مانند پدرى مهربان دست نوازش بسر او میکشید و برایش خوراک و پوشاک میداد. آنحضرت روزى در کوچه میرفت زنى را دید که مشک آب بر دوش گرفته و بخانه مىبرد و از سنگینى مشک ناراحتبود. على علیه السلام مشک را از زن گرفت و به منزل وى رسانید و از طرز معیشت زن جویا شد. آن زن بدون اینکه او را بشناسد گفت شوهرم از جانب على به ماموریت جنگى رفت و بشهادت رسید. و من از روى ناچارى براى تهیه معاش خود و بچههایم بخدمتگزارى مردم پرداختم. على علیه السلام از شنیدن این سخن خاطر مبارکش دیگر گونه شد و شب را با ناراحتى بسر برد چون صبح شد زنبیلى از آرد و خرما برداشت و بخانه آنزن رفت و گفت من همان کسى هستم که در آوردن مشک آب بتو کمک کردم. زن آذوقه را گرفت و از او تشکر نمود و گفت: خدا میان من و على حکم کند که فرزندان من یتیم و بى غذا ماندهاند.
على علیه السلام وارد خانه شد و فرمود من براى خدمت تو و کسب ثواب حاضر هستم. من کودکان ترا نگه میدارم و تو نان بپز. آن زن مشغول پختن نان شد و على علیه السلام هم کودکان یتیم را روى زانوى خود نشانید و در حالیکه اشک از چشمان مبارکش فرو میغلطید خرما به دهان آنها میگذاشت و میفرمود: اى بچههاى من،اگر على نتوانسته استبکار شما برسد او را حلال کنید که وى تعمدى نداشته است. چون تنور روشن شد و حرارت آن به صورت مبارک آنجناب رسید پیش خود گفت: اى على گرمى آتش را بچش و از حرارت آتش دوزخ بیمناک باش، اینستسزاى کسى که از حال یتیمان و بیوه زنان بى خبر باشد! در اینموقع زن همسایه وارد شد و حضرت را شناخت و به صاحب خانه گفت واى بر تو این على است که تو او را به کار وا داشتهاى! آن زن پیش على علیه السلام شتافت و عرض کرد چقدر زن بیشرمی باشم که چنین گستاخى نموده و امیرالمؤمنین را بکار وا داشتهام، از تقصیر من در گذر. على علیه السلام فرمود: تو را در اینکار تقصیرى نیست بلکه وظیفه من است که باید به کار یتیمان و بیوه زنان رسیدگى کنم. (15).
على علیه السلام در حسن سلوک و رفتار با مردم چنان فروتن و مهربان بود که حدى بر آن نمی توان تصور نمود. او کریم و نجیب و اصیل و با عاطفه بود و بزرگواریش زبان زد خاص و عام بود و دشمنانش نیز او را بدارا بودن چنین خصال کریمه میستودند.
________________________
12- امالى، مجلس 18
13- نهج البلاغه
14- غایة المرام، ص 509
15- بحار الانوار، جلد 41 ، ص 52
کلام آخر
شخصیت عظیم و گسترده امیر المؤمنین على علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است که یک فرد بتواند در همه جوانب و نواحى آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد. براى یک فرد، حد اکثرى که میسر است این است که یک یا چند ناحیه معین و محدود را براى مطالعه و بررسى انتخاب کند و به همان قناعت ورزد. یکى از صفات این شخصیت عظیم، صفت تأثیر او بر روى انسانها به شکل مثبت یا منفى است و به عبارت دیگر "جاذبه و دافعه" نیرومند اوست که هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مىنماید و در این کتاب دربارهاش گفتگو شده است. شخصیت افراد از نظر عکس العمل سازى در روحها و جانها یکسان نیست. به هر نسبت که شخصیت حقیرتر است کمتر خاطرها را به خود مشغول مىدارد و در دلها هیجان و موج ایجاد مىکند، و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است خاطره انگیزتر و عکس العمل سازتر است، خواه عکس العمل موافق یا مخالف. شخصیتهاى خاطره انگیز و عکس العمل ساز، زیاد بر سر زبانها مىافتند، موضوع مشاجرهها و مجادلهها قرار مىگیرند، سوژه شعر و نقاشى و هنرهاى دیگر واقع مىشوند، قهرمان داستانها و نوشتهها مىگردند. اینها همه، چیزهایى است که در مورد على علیه السلام به حد اعلى وجود دارد و او در این جهت بىرقیب و یا بسیار کم رقیب است. گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانى ـ که از اکابر علماى امامیه در قرن هفتم است ـ هنگامى که کتاب معروف مناقب را تالیف مىکرد، هزار کتاب به نام "مناقب" که همه درباره على علیه السلام نوشته شده بود در کتابخانه خویش داشت. این یک نمونه مىرساند که شخصیت والاى مولى در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول مىداشته است.
امتیاز اساسى على علیه السلام و سایر مردانى که از پرتو حق روشن بودهاند این است که علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشهها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام مىبخشد. فیلسوفانى مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلى و دکارت نیز قهرمان تسخیر اندیشهها و سرگرم کردن خاطرها هستند. رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصا در دو قرن اخیر، علاوه بر این،نوعى تعصب در پیروان خود به وجود آوردند. مشایخ عرفان پیروان خویش را احیانا آنچنان وارد مرحله "تسلیم" مىکنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به مى رنگین مىنمایند. اما در هیچ کدام از آنها گرمى و حرارت توام با نرمى و لطافت و صفا و رقتى که در پیروان على، تاریخ نشان مىدهد نمىبینیم. اگر صوفیه از دراویش، لشکرى جرار و مجاهدانى کار آمد ساختند، با نام على کردند نه به نام خودشان.
حسن و زیبایى معنوى که محبت و خلوص ایجاد مىکند از یک مقوله است، و سیادت و منفعت و مصلحت زندگى که کالاى رهبران اجتماعى، و یا عقل و فلسفه که کالاى فیلسوف است، و یا اثبات سلطه و اقتدار که کالاى عارف است، از مقولههاى دیگر.معروف است که یکى از شاگردان بوعلى سینا به استاد مىگفت اگر تو با این فهم و هوش خارق العاده مدعى نبوت شوى، مردم به تو مىگروند، و بوعلى سکوت کرد. تا در سفرى در فصل زمستان که با هم بودند، سحرگاه بوعلى از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار کرد و گفت: تشنهام، قدرى آب بیاور. شاگرد تعلل کرد و شروع کرد به عذر تراشیدن. هر چه بوعلى اصرار کرد، شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترک کند. در همین وقت فریاد مؤذن از بالاى مأذنه بلند شد که «الله اکبر،اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله» بوعلى فرصت را مناسب دید که جواب شاگرد را بدهد. گفت: تو که مدعى بودى اگر من ادعاى پیغمبرى کنم مردم ایمان خواهند آورد، اکنون ببین فرمان حضورى من به تو که سالها شاگرد من بودهاى و از درس من بهره بردهاى آنقدر نفوذ ندارد که لحظهاى بستر گرم را ترک کنى و آبى به من بدهى، اما این مرد مؤذن پس از چهار صد سال فرمان پیغمبر را اطاعت کرده، از بستر گرم خارج شده و رفته بر روى این بلندى و به وحدانیت خدا و رسالت او گواهى مىدهد. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! آرى فیلسوفان شاگرد مىسازند نه پیرو، رهبران اجتماعى پیروان متعصب مىسازند نه انسانهاى مهذب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم مىسازند نه مؤمن مجاهد فعال.
در على، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابى و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتى از نوع خاصیت پیامبران. مکتب او، هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبایى و جذبه و حرکت.
على علیه السلام پیش از آنکه امام عادل براى دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصا موجودى متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشهاى عمیق و دور رس داشت و هم عواطفى رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توام داشت. شب، هنگام عبادت از ما سوى مىبرید و روز در متن اجتماع فعالیت مىکرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگىهاى او را مىدید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهاى حکیمانهاش را مىشنید، و شب چشم ستارگان اشکهاى عابدانهاش را مىدید و گوش آسمان مناجاتهاى عاشقانهاش را مىشنید. هم مفتى بود و هم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعى، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضى بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالاخره به تمام معنى یک انسان کامل بود با همه زیبایی هایش.(16)
امام علی (ع)در شب بیست و یکم، اثر زهر بر بدن مبارک امیرالمؤمنین(ع) بسیار شد. حضرت فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با آنها وداع نمود. آنگاه به امام مجتبی(ع) فرمود: «تو را به برادرت حسین(ع) وصیت میکنم.» به فرزندان دیگر که از فاطمه زهرا(س) نبودند، فرمود: «شما را وصیت میکنم به اطاعت از حسن و حسین»، بعد از وداع با همگان دست و پای مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند: «اشهد ان لااله اله الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله» و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک فرمودند. صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد. اهل کوفه که با خبر شدند، صدای شیون و ناله از تمامی شهر برخاست؛ مانند روزی که پیامبر(ص) از دنیا رفتند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد.
سپس مشغول غسل آن حضرت شدند، بعد از غسل و کفن، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پشت سر تابوت را همانطور که فرموده بود، برداشتند. جلوی تابوت خودش حرکت میکرد، تا در مکانی فرود آمد. بعد از نماز بر آن حضرت، مقداری از زیر تابوت را کندند و قبری آماده یافتند که داخل آن بر لوحی نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. این قبری است که نوح پیامبر برای بنده صالح خدا علیابن ابیطالب آماده نموده است.»
16- استاد شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد 16 ، صفحه 215
او بنده خداست ولى محبوبترین آنهاست. زیرا او بیشترین و خالصانهترین عبادات را در بین امت داشت. گویند اینکه او را ابو تراب نامیدهاند بدان خاطر است که او عبادات و نمازهاى فراوان انجام مىداد و پیشانیش همه گاه خاک آلود به علت سجدههاى طولانى و مکررش بود!
"ام ایمن" مرغى را بریان کرده و براى رسول صلى الله علیه و آله آن را هدیه آورد و عرض کرد اى رسول خدا، من خود این مرغ را تهیه کرده و خود آن را پختهام و براى شما آوردهام. پیامبر(ص) آن هدیه را قبول کرد و دعا کرد: خداوندا محبوبترین بندگانت را برسان که در این غذا با من هم سفره شود. در همان لحظه صدای در زدن آمد. "انس" با این آرزو که خدایا این محبوب از انصار باشد در را باز کرد، دید على علیه السلام است. عذر آورد که پیامبر فعلا سرگرم کار است و کسى را نمىپذیرد. بار دیگر دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و صداى در بلند شد و انس در را باز کرد و على بود و همان عذر را ذکر و على را رد کرد.
بار سوم در زدند و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اى انس، در را باز کن، تو اول کسى نیستى که قومت را دوست مىدارى. او از انصار نیست. انس مىگوید این بار رفتم و على علیه السلام را آوردم و او با پیامبر صلى الله علیه و آله هم سفره و هم غذا شد . (11)
11- مستدرک صحیحین، ج 3، ص 131
منزلت خاص علی(ع) نزد رسول خدا (ص)
1- ابن عباس می گوید: رسول خدا(ص) درجاى نماز خود نشسته و گروهى از مهاجر و انصار نزد ایشان بودند که جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، حضرت حق تو را سلام مىرساند و می فرماید: على را فراخوان و او را مقابل خود بنشان. جبرئیل علیه السلام به آسمان بالا رفت، پیامبر(ص) على را فراخواند و مقابل خود نشاند. جبرئیل بار دیگر فرود آمد و طبقى از خرما همراه داشت، آن را میان آن دو نهاد و گفت: بخورید. هر دو خوردند، سپس طشت و ابریقى حاضر ساخت و گفت: اى رسول خدا ـ که درود خدا بر تو و خاندانت باد ـ خداوند تو را امر مىکند که آب بر دست على بن ابى طالب بریزى. پیامبر(ص) فرمود: گوش به فرمان و مطیع خدایم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مىدهم. ابریق را برگرفت و ایستاده آب بر دست على بن ابى طالب علیه السلام مىریخت . على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، من سزاوارترم که آب بر دست شما ریزم، فرمود: اى على، خداوند مرا بدین کار دستور داده است. آن گاه هر چه آب بر دست على علیه السلام مىریخت قطرهاى از آن در طشت نمىچکید. على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، نمىبینم که چیزى از آب در طشت بریزد؟! فرمود:اى على، فرشتگان در گرفتن آبى که از دست تومىچکد با هم مسابقه مىدهند و با آن چهره خود را مىشویند و بدان تبرک مىجویند!(9)
2- نقل شده که پیامبراکرم(ص) داخل خانه فاطمه علیها السلام شد و فرمود: اى فاطمه، امروز پدرت میهمان توست. فاطمه علیها السلام گفت: پدر جان! حسن و حسین از من خوراکى خواستهاند و من چیزى نداشتم که براى خوردن به آنان دهم. سپس پیامبر(ص) داخل شد و در کنار على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمىدانست چه کند!
پیامبر(ص) لختى به آسمان نگریست که جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، خداى برتر و والا سلامت مىرساند و تو را تحیت و گرامیداشتى ویژه مىفرستد و گوید: به على و فاطمه و حسن و حسین بگو که از میوههاى بهشت چه میل دارند؟ پیامبر(ص) یک یک آنان را صدا زد و فرمود: خداوند دانست که شما گرسنهاید، اینک از میوههاى بهشت چه میل دارید؟
آنان به خاطر شرم از پیامبر(ص) لب فرو بستند و پاسخى ندادند. حسین علیه السلام گفت: پدرم اى امیر مؤمنان، مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاک، آیا اجازه مىدهید که من از میوههاى بهشت برگزینم؟ همه گفتند: اى حسین،بگو که به انتخاب تو خشنودیم. حسین گفت: اى رسول خدا، به جبرئیل بگو ما خرماى تازه میل داریم. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا این را مىداند. آن گاه فرمود: اى فاطمه، برخیز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بیاور. فاطمه علیها السلام به داخل رفت، طبقى دید از بلور که حولهاى سبز بر روى آن کشیده شده و در آن خرماى تازه در غیر فصل خود قرار دارد. پیامبر(ص) فرمود: اى فاطمه، این از کجاست؟ گفت: از سوى خدا، که خداوند هر که را خواهد بىحساب روزىمىدهد.
پیامبر(ص) برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد. سپس بسم الله گفت و یک دانه خرما برداشت و در دهان حسین نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسین. سپس دانه دیگرى برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسن. آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود: گوارایت باد اى فاطمه. و دانه چهارم را برداشت و در دهان على نهاد و فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه دانه دیگرى به على داد و می فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست، سپس همگى از آن خرما خوردند، چون دست کشیدند و سیر شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت .
فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدر جان، امروز کار شگفتى از شما دیدم! فرمود: اى فاطمه خرماى اول را که در دهان حسین نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود که شنیدم میکائیل و اسرافیل مىگفتند: گوارایت باد اى حسین، من هم با آنان موافقت کردم. خرماى دوم را که در دهان حسن نهادم شنیدم جبرئیل و میکائیل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم. خرماى سوم را که در دهان توـ اى فاطمه ـ نهادم شنیدم که حور العین با سرور و شادى در حالى که از بهشت به سوى ما سرکشیده بودند گوارا باد مىگفتند، من نیز به موافقت آنان گفتم. خرماى چهارم را که در دهان على نهادم ندایى از سوى خداى سبحان شنیدم که گوارا باد مىگفت، من نیز به موافقت او گفتم. سپس چند دانه پى در پى به على دادم و پیوسته صداى خداى سبحان را مىشنیدم که گوارا باد مىگفت. به همین دلیل براى تجلیل پروردگار عزت برخاستم، و شنیدم که مىفرمود: اى محمد، به عزت و جلالم سوگند که اگر از این لحظه تا روز قیامت به على دانه خرما مىدادى منهم بلاانقطاع به او گوارا باد مىگفتم. (10)
__________________________________
9- بحار الانوار، ج 39، ص 121
10- بحار الانوار، ج 43، ص 310
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خطبه غدیرخم-1
خطبه غدیرخم 2
خطبه غدیرخم-3
خطبه غدیرخم-4
خطبه غدیر خم - 5
حدیث غدیرخم-6
حدیث غدیرخم-7
حدیث غدیرخم-7
مسجد سهله
مسجد کوفه
مسجد کوفه
آثار و اماکن حرم مطهر امام علی علیه السلام
در محضر امام علی(علیه السلام)
تاریخچه و بنای مرقد و بارگاه مطهر امام علی علیه السلام
[همه عناوین(58)][عناوین آرشیوشده]