سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلت را با پند زنده کن و با بی رغبتی بمیران و با یقین نیرو بخش و با حکمت روشن ساز . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 3:41 عصر

زندگی امیرالمومنین، علی(علیه السلام) نه تنها برای شیعیان و مسلمانان جهان، بلکه همه انسان ها در خور تأمل و شایان الهام گیری است؛ چرا که ابعاد وجودیِ آن بزرگوار، همه بشر؛ اعم از دوست و دشمن را، شیفته و مجذوب خود کرده است.

طلوع
تولّد علی(علیه السلام) در روز جمعه، 13 رجب سال 30 عام الفیل، در شهر مکّه و در خانه خدا، اتّفاق افتاد. این واقعه (تولّد علی در کعبه) حادثه منحصر به فردی است که در طول تاریخ برای هیچکس رخ نداده و نخواهد داد و پیوسته دستمایه شعر و نثر ادب پارسی و عربی قرار گرفته و می گیرد.
پدر آن حضرت، ابوطالب، عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که به مانند اجداد خویش، شخصی با ایمان و درست کردار بود و در راه دفاع از پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست به شمشیر برد و جانفشانی ها کرد و سه سال در شعب ابی طالب در محاصره دشمنان اسلام قرار گرفت.
ایشان هیچگاه بتی را نپرستید، گرچه مانند اصحاب کهف در دوران عمر، ایمان خود را پنهان می داشت و از تاکتیک تقیه استفاده می کرد.
مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، فاطمه بنت اسد (فرزند هاشم بن عبد مناف) از طایفه قریش و دودمان بنی هاشم است. او نخستین زن (و یازدهمین مسلمان) پس از خدیجه بود که به پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ایمان آورد و به خاطر محبتهایی که در دوران کودکی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)کرده بود، به شدّت مورد علاقه و دعای آن حضرت قرار داشت. هنگام مرگش وصیّت خود را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) کرد و بعد از مرگ وی، آن حضرت در مراسم تشییع و کفن و دفن او حضور یافت، تابوتش را بر دوش گرفت و پیراهن خود را بیرون آورده، دستور داد با آن کفنش کنند.

فضائل
کسی را یارای آن نیست که مناقب علی(علیه السلام) را بشمارد، لیکن به قدر گنجایش این مقال، قطره ای از آن را ذکر می کنیم:
1. تولّد در کعبه
یزید بن قعنب می گوید:
من و جمعی کنار کعبه نشسته بودیم که دیدیم فاطمه بنت اسد وارد مسجدالحرام شد، در حالی که حامله بود، آمد و کنار کعبه ایستاد و دست به دعا برداشت: پرودگارا! من به تو و فرستادگانت ایمان دارم. به حق بنیان گذار کعبه (ابراهیم(علیه السلام)) زایمان را بر من آسان گردان! ناگهان دیدم دیوار پشت کعبه شکافت و فاطمه داخل بیت الله شد، آنگاه دیوار به هم پیوست. ما تصمیم گرفتیم در را باز کنیم ولی نتوانستیم، فهمیدیم امری غیبی در کار است و این مسأله از جانب خداوند است. این خبر به سرعت در شهر مکه پیچید و فاطمه بنت اسد تا سه روز در داخل کعبه بود و بعد از سه روز، در حالی که نوزادش (علی(علیه السلام)) را در آغوش داشت، از همان مکان از کعبه بیرون آمد و به مردم گفت: خداوند مرا بر زنان دیگر برتری داد... .»
یکی از شاعران در باره تولّد علی(علیه السلام) در کعبه، اینگونه سروده است:
روزی که علی به کعبه آمد به وجود *** از بهر علی خدا در از کعبه گشود
در بسته بداد خانه خود به علی *** حقا که علی است خانه زاد معبود*

2 . نامگذاری
طبق احادیث فراوانی که از شیعه و سنی نقل شده، نام گذاری «علی» برای آن حضرت، به طور مستقیم توسط خداوند انجام پذیرفت، گر چه در کتب آسمانی پیشین، به نام های خاص دیگری شهرت داشته است. فاطمه بنت اسد می گوید:
پس از ولادت علی، چون خواستم از خانه کعبه بیرون آیم، هاتفی ندا کرد:
«یا فاطمةُ، سمّیهِ علیّاً فهو علیّ، وَ الله العلیّ الأعلی یقول: إنّی شَقَقْتُ إِسْمه مِن اسمی و أدّبته بِأَدَبی و وَقَفتُهُ علی غامِضِ علمی».
«ای فاطمه، نام این نوزاد را علی بگذار که خدای علیّ اعلی می فرماید: من نام او را از نام خود مشتق ساختم و او را به ادب خود آموختم و بر علوم نهان خویش واقف نمودم.»

3. تربیت یافته پیامبر(صلی الله علیه و آله)
بیشتر مورّخان آورده اند: در ایام کودکی علی(علیه السلام)، قریش دچار خشکسالی شدند و ابوطالب عائله مند بود و از عهده تأمین مخارج فرزندان برنمی آمد. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به عمویش عباس فرمود: برادرت ابوطالب عیالمند است، بیا تا نزد او برویم و مؤونه اش را سبک گردانیم، بدین ترتیب که من یکی از فرزندانش را برگیرم و تو نیز یکی دیگر را. عباس پذیرفت و به اتفاق نزد ابوطالب رفته، منظور خویش را درمیان گذاشتند. ابوطالب پس از آنکه عقیل را نزد خود نگاه داشت، اختیار را به آنان واگذار کرد. اینجا بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) علی را برگرفت و عباس، جعفر را و در این زمان حضرت علی(علیه السلام) شش سال داشتند. بنابراین، شخصیت امیرمؤمنان(علیه السلام) تحت تربیت مستقیم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و آن هم در حساس ترین زمان تأثیر پذیری، شکل گرفت.

4. اولین مسلمان
سبقت در اسلام، طبق آیه 100 سوره توبه، از امتیازات یک مسلمان است.
همه شیعیان و هفتاد تن از علمای اهل سنت بر این باورند که نخستین مسلمان امیرمؤمنان(علیه السلام) بود و مطابق آنچه در فضیلت قبل ذکر نمودیم، این مطلب طبیعی خواهد بود. روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حالی که دست بر شانه علی(علیه السلام) زد، فرمود: «أَنْتَ یا عَلِیُّ أَوَّلُ النَّاسِ إِسْلاماً وَ أَوَّلُ النَّاسُ إِیمَاناً وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی».
انس بن مالک می گوید: «بُعِثَ النَّبیّ یَومَ الإثنین و أسلم علیٌّ یوم الثّلاثاء».
«رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روز دوشنبه مبعوث شد و علی(علیه السلام) روز سه شنبه اسلام آورد.»
بعضی از معاندان خواسته اند، تقدّم در اسلام علی(علیه السلام) را مخدوش نمایند، به این بهانه که حضرتش در آن زمان ده سال بیشتر نداشته. در حالی که قرآن در مورد حضرت یحیی(علیه السلام) می گوید: "وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً"؛ «ما حکم نبوت را در کودکی به او دادیم».
و از عیسی(علیه السلام) نقل می کند که هنوز در گهواره بود و فرمود: "...إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً".
شیخ مفید(رحمه الله) نیز در این مورد می گوید: «صغر سن منافاتی با کمال عقل ندارد و بلوغ، در احکام شرعی معتبر است نه احکام عقلی.»

5. لیلة المبیت
پس از سیزده سال اقامت پر رنج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مکه، مشرکان در شبی خوفناک تصمیم به ترور آن حضرت گرفتند. همان شب پیامبر به فرمان خداوند از شهر مکه خارج و در «غار ثور» پنهان شد و سپس عازم یثرب گردید و به علی(علیه السلام) دستور داد تا در بستر آن حضرت بخوابد و رو انداز مخصوص آن حضرت را بر خود بیفکند. در آن شب عده ای از مشرکان مکه در پشت دیوار منتظر فرصت بودند تا با شمشیرهای آخته به حضرتش حمله کنند و در این میان، پی در پی به سوی خوابیده در بستر، سنگ می زدند «فلا یشکّون أنّه رسول الله(صلی الله علیه و آله) حتّی إذا برق الفجر...»؛ «شک نداشتند که وی رسول خدا است تا وقتی که فجر طالع گردید.»

6. هجرت
گرچه علی(علیه السلام) در اصل هجرت با سایر اصحاب یکسان است ولی آنچه مهاجرت ایشان را ممتاز می سازد، چند نکته است:
الف: پس از هجرت پیامبر و طبق دستور آن حضرت، امام علی(علیه السلام) چند روز در مکّه ماند تا بدهی های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را پرداخت کند و امانتهایی که نزد ایشان بود را به صاحبانش برگرداند.
ب: امیرمؤمنان(علیه السلام) در هنگام هجرت، که نیمه شب انجام شد، فواطم (فاطمه زهرا(علیها السلام)، فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر بن عوام) را با خود برداشت و به سمت مدینه حرکت کرد.
ج: علی(علیه السلام) و همراهان، پس از حرکت از مکه، مورد تعقیب گروهی از مشرکان قرار گرفتند که تقاضای بازگشت به مکه را داشتند، وقتی نصحیتهای آن حضرت در آنها تأثیر نگذاشت، با آنها درگیر شده جنگید و یکی از آنها را به هلاکت رساند و بقیه متواری شدند.
هـ: پیامبر روز اوّل ماه ربیع الاول، از غار ثور به سوی مدینه حرکت کردند و روز دوازدهم همان ماه به نخستین محلّه مدینه؛ یعنی قُبا رسیدند، ولی به احترام امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد مدینه نشدند، بلکه صبرکردند تا آن حضرت به آنجا برسد و به آنان ملحق شود و بدین سبب تا روز پانزدهم ربیع (سه روز) صبر کردند و پس از ورود علی(علیه السلام)با همراهی ایشان، وارد مدینه شدند که همین امر سبب خشم برخی از صحابه گردید.(1)

7. ساختن مسجد النبیّ(صلی الله علیه و آله)
نخستین اقدام پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از ورود به یثرب (مدینه)، بنای مسجد بود. علی(علیه السلام) نیز در ساخت مسجد، فعالیت زیادی کرد و این رجز را می خواند:
لا یستوی من یعمر المساجداً *** و من یبیت راکعاً و ساجداً
یدأب فیها قائماً و قاعداً *** و من یکر هکذا معانداً
و من یری عن الغبار حائداً
پس از اتمام کار مسجد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و جمعی از مهاجرین، برای خود اتاق هایی در اطراف مسجد و چسبیده به آن ساختند و هر کدام دری از اتاق خود به مسجد گشودند که در هنگام نماز و اوقات دیگر، از همان درها رفت و آمد می کردند. تا پس از چندی که از طرف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور آمد:
«سُدُّوا الاَْبْوابَ کُلَّها إِلاّ بابَ عَلِیّ»؛ «درها را ببندید مگر در خانه علی(علیه السلام) را.»
چون صحابه زبان به اعتراض گشودند، پیامبر فرمود:
«مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَکُمْ وَ فَتَحْتُ بَابَ عَلِیّ(علیه السلام) وَ لَکِنَّ اللَّهَ فَتَحَ بابَ عَلِیٍّ وَ سَدَّ أَبْوَابَکُمْ»؛ «من از پیش خود این کار را نکردم بلکه خدا در خانه علی را باز گذارد و درهای شما را بست.»

8. اخوّت با رسول الله(صلی الله علیه و آله)
چند ماه از ورود پیامبر به مدینه نگذشته بود که آن حضرت، طی مراسمی میان اصحاب خود از مهاجر و انصار پیمان برادری برقرار کرد و خود حضرتش با علی بن ابی طالب(علیه السلام) پیمان اخوّت بست و به ایشان فرمود: ««أَنْتَ أَخِی وَ أنَا أَخُوکَ».
و طبق برخی نقل ها، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میان مهاجر و انصار پیمان اخوّت بست و برای علی(علیه السلام) برادری تعیین ننمود. علی(علیه السلام) از حضرت پرسید: «ای رسول خدا، میان اصحاب خود پیمان برادری بستی ولی مرا با هیچ کس برادر قرار ندادی؟»
پیامبر فرمود: «سوگند به خدایی که مرا به حق به نبوّت برگزید، تو را باز نگذاشتم مگر برای خودم. تو نسبت به من، به منزله هارون به موسایی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست و تو برادر و وارث من هستی. تو با من و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من خواهید بود. «أَنْتَ أَخِی وَ رَفِیقِی» سپس این آیه (که در مورد بهشتیان است) را سه مرتبه تلاوت کرد: "...إِخْواناً عَلی سُرُر مُتَقابِلِینَ" یعنی دوستان در راه خدا که به یکدیگر می نگرند.»
در احادیث بسیاری که اهل سنّت نیز نقل کرده اند آمده است که پیامبر فرمودند: «من و علی از یک نور یا یک شجره هستیم.»

9. جنگ بدر
در سال دوم هجرت، جنگ بدر به وقوع پیوست که با پیروزی مسلمین به پایان رسید. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این پیروزی، سهم بزرگی داشت؛ چرا که دلاوران و شجاعانی از مشرکین همچون «ولید بن عتبه، عاص بن سعید، طعیمة بن عدیّ، نوفل بن خویلد و...» به دست آن حضرت به هلاکت رسیدند. اینان کسانی بودند که هر یک به تنهایی در برابر انبوهی از دشمن مقاومت می کردند. برای مثال، نوفل کسی است که وقتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شنید وی در جنگ حاضر شده، دست به دعا برداشت: «أَللّهُمَّ اکْفِنِی نُوفِلاً»؛ «خدایا! مرا از شرّ نوفل آسوده ساز» و چون در پایان جنگ شنیدند که نوفل به دست علی(علیه السلام) کشته شد، تکبیر گفت و شکر خدا را به جا آورد؛ «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِی أَجابَ دَعْوَتِی فِیهِ».

10. همسری فاطمه(علیها السلام)
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«لَوْ لا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) لِفَاطِمَةَ مَا کَانَ لَهَا کُفْوٌ عَلَی ظَهْرِ الاَْرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ»؛ «چنانچه خداوند علی(علیه السلام) را نمی آفرید، همشأنی برای فاطمه(علیها السلام) در روی زمین یافت نمی شد.»
تاریخ نگاران نوشته اند که خواستگاران زیادی برای حضرت زهرا(علیها السلام) آمدند امّا پیامبر می فرمود: «أَمْرِها إِلی رَبِّها»؛ «این مطلب با خدا است» تا آنکه علی(علیه السلام) اقدام به خواستگاری کرد و پیامبر گرامی پذیرفت.

11. لا سیف اِلاّ ذوالفقار و لا فتی اِلاّ علی
سال سوم هجرت، جنگ اُحُد به وقوع پیوست که در ابتدا با پیروزی مسلمین همراه بود، ولی بر اثر نافرمانی جمعی از مسلمانان، مصیبتهای سختی بر لشکر اسلام وارد شد و آنان را مجبور به شکست کرد. دشمن به قصد جان پیامبر که افرادی و از جمله علی(علیه السلام)گرد ایشان بودند جلو آمد و عده زیادی از مسلمین را به شهادت رساند. تنها بازماندگان در اطراف پیامبر عبارت بودند از علی(علیه السلام)، ابودجانه و سهل بن حنیف. اگر نبود دفاع امیرالمؤمنین(علیه السلام) و رشادت های آن بزرگوار، به یقین جان پیامبر گرامی اسلام در خطر بود و چه بسا نشانی از اسلام باقی نمی ماند. بدین سبب بود که همه اصحاب در پایان این جنگ شنیدند که جبرئیل فریاد برآورد: «لا سَیْفَ إِلاَّ ذُو الْفَقَارِ وَ لا فَتَی إِلاَّ عَلِیٌّ».

12. لَضَرْبَةُ عَلِیّ یَومَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثّقْلَیْن».
شوّال سال پنجم هجرت، مشرکین مکه با همدستی یهودیان مدینه با مردان جنگی و ساز و برگ کامل به سمت این شهر حرکت کردند. این خطر بزرگ که با توطئه منافقین داخل مدینه و گرسنگی و ترس شدید مسلمین قرین شد، سبب تزلزل بسیاری از یاران پیامبر گردید.
در این لشکرکشیِ بزرگ که حضور «عمرو بن عبد وَدّ» (شجاع ترین عرب که به تنهایی با هزار مرد جنگی مقابله می کرد) جوّ رعب و وحشت را بر مسلمین حاکم کرده بود، تنها و تنها شجاعت علی(علیه السلام) به مسلمین روحیه بخشید و دل رسول الله(صلی الله علیه و آله) را شادمان کرد و آن چیزی جز مقاتله با عمرو نبود. در این هنگام نبیّ گرامی فرمود: «بَرَزَ الإِیْمانُ کُلُّهُ إِلیَ الشِّرکِ کُلِّهِ»؛ «همه ایمان با همه شرک روبرو گردید.»
و پس از کشته شدن عمرو بن عبد وَدّ به دست امیرالمؤمنین(علیها السلام) بنابر نقل متواتر شیعه و سنی، پیامبر فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیّ یَومَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثّقْلَیْن».
«همانا ضربت علی(علیه السلام) در روز خندق، از عبادت جن و انس برتر بود.»

13. جنگ خیبر
خیبر، مرکز بسیاری از توطئه ها توسط یهودیان بر ضدّ مسلمانان بود؛ بدین سبب در سال هفتم هجرت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فکر فتح «خیبر» در دویست کیلومتری مدینه در شمال غرب این شهر افتاد. این قلعه پایگاه محکم آنان و متشکل از هفت قلعه تو در تو بود. پیامبر به همراهی 1600 تن از یاران، این منطقه را محاصره کردند.
طولی نکشید که لشکری را به فرماندهی ابوبکر برای فتح خیبر فرستاد. او بدون هیچ گونه پیروزی بازگشت. دفعه دوم، لشکر را به عمر سپردند او نیز کاری از پیش نبرد.
پیامبر فرمودند: «لاَُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّار...»
«فردا پرچم را به مردی می سپارم که خدا و رسول را دوست دارد و آنها نیز او را دوست می دارند. حمله افکنی که فرار نکند.»
آنگاه فرمود: علی کجاست؟ گفتند دچار درد چشم است. پیامبر در حق ایشان دعا کردند و علی را به میدان نبرد فرستادند.
آری، در این جنگ بود که «مرحب خیبری» قهرمان بزرگ یهود به هلاکت رسید و در قلعه به دست آن حضرت از جایی کنده شد و قلعه ها یکی پس از دیگری فتح گردید. خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این مورد فرمود: «وَ اللهُ ما قَلَعْتُ بابَ خَیْبَر بِقُوَّة جِسْمانِیّة وَ لکِنْ بِقُوَّةٌ رَبّانِیّة».

14. ردّ شمس
دانشمندان شیعه و بسیاری از علمای اهل سنّت این ماجرا را نقل کرده اند که در سال هفتم هجرت، هنگام عصر، پیامبر، علی(علیهما السلام) را به دنبال مأموریتی فرستاد و به دنبال آن، نماز عصر حضرت قضا شد. پیامبر دست به دعا برداشت:
«اللَّهُمَّ إِنَّ عَلِیّاً کَانَ فِی طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ فَارْدُدْ عَلَیْهِ الشَّمْسَ».
«خدایا! او در راه طاعت تو و فرمانبرداری پیغمبرت بوده است. پس خورشید را برای او باز گردان.»
اسما می گوید: خورشید را دیدم که غروب کرد ولی دیدم که بار دیگر طلوع نمود.

15. شکستن بتها
شکستن بتهای کعبه، دو مرتبه به دست علی(علیه السلام) انجام گرفت؛ یک مرتبه قبل از هجرت و یک مرتبه در فتح مکه، پس از هجرت.
آری، علی(علیه السلام) بر دوش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بالا رفت و کعبه، این یادگار ابراهیم(علیه السلام) به دست او از لوث بتها پاک گردید.

16. جنگ حنین
پس از فتح مکه، توطئه ای دیگر برضدّ مسلمانان از جانب مشرکان طرح ریزی شد و جنگ «حنین» به وجود آمد. در این نبرد مسلمانان به علّت کثرت جمعیت دچار غرور شدند و همین امر سبب شکست آنان گردید و همگی گریختند جز ده نفر که یکی از آنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود.

17. جنگ تبوک
سال نهم هجرت به پیامبر خبر رسید رومیان در صدد حمله به شمال غرب حجازند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اعلام بسیج عمومی به همراه سی هزار نفر به سوی «تبوک» حرکت کردند، ولی از آنجا که این سفر در اواخر تابستان و زمان برداشت خرما و خشکسالی و همراه با فاصله زیاد بود، جمعی از منافقان از این حرکت سر باز زده، تصمیم گرفتند در مدینه بمانند تا با تبلیغات سوء و جلسات مخفی، مرکز حکومت اسلام را متزلزل سازند. بدین جهت پیامبر(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را در مدینه باقی گذاشت. امیرالمؤمنین(صلی الله علیه و آله) به حضرت عرض کرد: تَخْلِفنی مَعَ الْخَوالِفِ؟»؛ «آیا مرا با متخلّفان به جای نهادی؟»
پیامبر پاسخ دادند: «إِنَّ الْمَدِینَةَ لا تَصْلَحُ إِلاّ بِی أَوْ بِکَ»؛ مدینه جز با حضور من یا تو اصلاح نخواهد شد.»
آنگاه فرمودند: «أَ ما تَرْضی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی؟»

18. مباهله
جمعی از بزرگان نصارای نجران وارد مدینه شدند و پس از گفتگوی طولانی با پیامبر، حاضر به تسلیم در برابر حقیقت نگشتند، از این جهت، حضرتش به آنها پیشنهاد مباهله ـ نفرین طرفینی ـ داد و آنان نیز پذیرفتند. همه مورّخان نوشته اند در روز موعود، پیامبر همراه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فاطمه زهرا(علیها السلام) امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) از منزل خارج شدند و در جایگاه خود قرار گرفتند. بزرگِ مسیحیان که این منظره را دید، رو به یاران خود کرده، گفت: من چهره هایی می بینم که چنانچه دست به دعا بردارند، کوهها از جای خود کنده می شوند اگر مایل هستید ناقوس کلیساها به صدا درآید و مسیحیتی در روی زمین باقی بماند، از این مباهله خودداری کنید. قرآن نیز در سوره آل عمران، اشاره به این ماجرا نموده از علی(علیه السلام) تعبیر به «نفس» و جان پیامبر کرده است.

19. حَجّة الوداع
سال دهم هجرت، پیامبر عازم حج شد، در این سفر، که همه زنان آن حضرت و جمع زیادی از مهاجران و انصار، همراه ایشان بودند، هنگام بازگشت، در روز جمعه هیجدهم ذی حجه، جبرئیل این آیه را نازل کرد: "یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ"
و آنگاه پیامبر بعد از نماز ظهر، ضمن خطبه ای، موضوع جانشینی علی(علیه السلام) را مطرح کرد و سه مرتبه فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» سپس افزود: «اَلّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ أحَبّ مَن أَحَبَّهُ و أبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ و انْصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخْذُل مَن خَذَلَهُ، وَ أَدرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ...»، و بعد فرمودند شاهدان به غایبان برسانند.
آنگاه اصحاب، نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده این مقام را به حضرتش تهنیت گفتند.

20 . غسل دادن رسول الله(صلی الله علیه و آله)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد خاندان خویش وصیّت کرد: «إِنِّی تارِکٌ فِیکُم الثّقْلَین کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی». آنگاه خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «لا یُغَسِّلْنی أَحَدٌ غَیْرکَ».
علی می فرماید: «وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی... وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ(صلی الله علیه و آله)وَ الْمَلائِکَةُ أَعْوَانِی».
* * *
آنچه تا این مرحله آوردیم، بخشی از فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود که طبق تاریخ حیات رسول الله(صلی الله علیه و آله) مرتب ساختیم، اکنون به بیان بخشی دیگر از فضایل و یا بخشهایی از زندگی آن بزرگوار می پردازیم:

علم و دانش
در کثرت علم علی(علیه السلام)، همین بس که پیغمبر خدا هنگام رحلت به رازگویی با آن بزرگوار پرداخت و وقتی از علی(علیه السلام) سؤال شد آن راز چه بود، فرمود: «عَلَّمَنِی ألفَ باب مِنَ الْعِلْمِ ینفتح لی مِن کُلِّ باب ألف باب».
دلیل های دیگری نیز ما را بر علم آن حضرت رهنمون می گردند:
الف: گفتار آن حضرت: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»؛ «از هرچه می خواهید، بپرسید.»
تاریخ نگاران، آورده اندکه غیر از آن امام همام، هر کس این ادعا را نمود، رسوا شد.
ب: مراجعات از دور و نزدیک به علی(علیه السلام) و در سخت ترین مسائل، به گونه ای که غاصبان حق آن حضرت که خود را به عنوان خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) معرفی کرده بودند، در اکثر سؤالات، وامانده ناچار به استفاده از زلال علم آن جانشین واقعی بودند.
ج: قضاوت های بی نظیر امیرالمؤمنین(علیه السلام)؛ چرا که بدیهی است قضاوت صحیح، بدون علم ممکن نیست.
د: سخنان گهربار و بی مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه اخبار از آیندگان و چه کلمات عمیق نهج البلاغه و سایر گفتارها، گویا قطره ای از دریای دانش علوی است.

زهد
امیرمؤمنان(علیه السلام) باتشریح ماهیّت فریبای دنیا، خطاب به آن می فرماید «غُرُّی غَیْرِی».
آن حضرت، در حالی که می توانست بهترین بهره ها را از دنیا بگیرد، اما در حدّ پایین ترین افراد، زندگی می گذراند. در حالی که باغ ها، قنوات و چاه های بسیاری احداث و سپس همه را در راه خدا وقف کرد.

عدل
یکی از صفات برجسته علی(علیه السلام) عدل آن حضرت است که همین امر نیز سبب شهادتش گردید. او چنانچه می شنید فرماندارش به کسی ستم روا داشته، به عزل یا تفحّص از حال او مبادرت می کرد و به احدی از نزدیکان خویش اجازه بهره برداری خصوصی از بیت المال را نمی داد. زمانی که شنید دخترش دست بندی از بیت المال را به طور عاریه مضمونه گرفته است، نهیب بر ابن ابی رافع (مسؤول بیت المال) زد و فرمود: چرا به مسلمانان خیانت کردی؟ سپس فرمود: اگر دخترم دستبند را به عنوان عاریه مضمونه نگرفته بود، اوّلین زن هاشمی بود که دستش را به عنوان دزدی قطع می کردم! آنگاه خطاب به دخترش که گفته بود من پاره تن شما هستم، فرمود: آیا همه زنهای مهاجر در روز عید خود را به چنین چیزی زینت می کنند؟ آن حضرت سرانجام دستبند را گرفت و به جای خود بازگرداند.

عبادت
هنگام نماز، رنگ از رخسار مبارکش می رفت و بدنش می لرزید. به حضرتش عرض می شد: شما را چه می شود؟ می فرمود: وقت ادای امانتی رسیده که خداوند آن را به آسمان و زمین و کوه ها عرضه داشت و آنها از حملش امتناع ورزیدند.
ابن عباس می گوید: «در جنگ صفین دیدم امام در حالی که شمشیر می زند، مراقب خورشید است. وقتی از سبب این امر پرسیدم، فرمود: مراقب زوال هستم، گفتم: در این گیر و دار جنگ، وقت نماز است؟ فرمود: «إِنَّمَا نُقَاتِلُهُمْ عَلَی الصَّلاةِ» و باز ابن عباس می گوید: هیچگاه نماز شب آن حضرت ترک نشد حتی شب جنگ.»

حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
بعد از بیست و پنج سال روی گردانی از علی(علیه السلام) و کنار گذاشتن حدیث غدیر و پس از آنکه جامعه حجاز و عراق به علّت بی لیاقتی حاکمان، دچار تحیّر شدند، مردم به امیرالمؤمنین(علیه السلام) روی آرودند. حضرت، ضمن سخنرانی در جمع کثیری از مردم، فرمود:
«اگر نبود حضور حاضران و اتمام حجّت به وسیله آنان، ریسمان شتر خلافت را به گردنش می انداختم تا هر جا که خواهد برود.»
آغاز حکومت آن حضرت، سال 35 هجری و انتهای آن، سال 40 بود. این دولت کریمه پنج ساله، دارای ویژگی هایی است که به بخشی از آنها اشاره می شود:
1. زندگی آن حضرت از نظر مادی و اقتصادی، در این مدّت از عمرش، به مانند پایین ترین و ضعیف ترین اقشار جامعه بود.
«وَ لَقَدْ وُلِّیَ النَّاسَ خَمْسَ سِنِینَ فَمَا وَضَعَ آجُرَّةً عَلَی آجُرَّة...».
«در این 5 سال، آجری بر روی آجر قرار نداد و زمینی را نخرید و درهم و دیناری بر جای نگذاشت.»
خود آن حضرت می فرماید: «به خدا سوگند آن قدر جبّه خود را پینه زدم تا آنکه از پینه زننده خجالت کشیدم و کسی به من گفت: آیا بعد از این همه، آن را از خود دور نمی کنی؟»
2. رسیدگی به شکایات؛ سوده یکی از زنان شجاع عرب در حضور معاویه، لب به مدح علی(علیه السلام) گشود و گفت: «روزی به شکایت از فرماندار، نزد ایشان رفتم، او نماز می خواند، پس از نماز با مهربانی فرمود: حاجتی داری؟ شکایت خود را گفتم. علی(علیه السلام) گریه کرد و گفت: خدایا! تو شاهدی که من اینان را برای ظلم بر خلق تو نگماشته ام! آنگاه تکه پوستی برداشت و نامه ای نوشت و به من داد. این نامه را به والی آن شهر رساندم. فرماندار این نامه را خواند و دست از کار برداشت، در حالی که از کار برکنار شده بود.»(1)
3. جنگ های متوالی؛ در مدّت محدود حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) سه جنگ بزرگ بر آن حضرت تحمیل گردید:
جنگ جمل (ناکثین)؛ بنیان گذار این جنگ، عایشه و یاران او، طلحه و زبیر بودند که جزو نخستین بیعت کنندگان با امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شمار می رفتند. این نبرد، در سال 36 هجری در بصره به وقوع پیوست و یک روز بیشتر طول نکشید و علی(علیه السلام) بعد از نصایح بسیار و اتمام حجّت و شروع جنگ توسط دشمن به دفاع پرداخت و این فتنه را ریشه کن ساخت.
جنگ صفین (قاسطین)؛ شام یکی از استان های تحت حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام)بود که معاویه اعلام خود مختاری کرد و قصد تجزیه مملکت اسلامی را در سر می پروراند. در بیست و دوم محرم سال 37 هجری در منطقه صفّین این نبرد به وقوع پیوست و با رشادت های مجاهدینی همچون مالک اشتر، می رفت که این غائله نیز ریشه کن گردد ولی تزویر دشمن از یکسو و نابخردی بعضی از یاران از سوی دیگر، این جنگ را متوقف کرد. معاویه با راهنمایی عمرو بن عاص، قرآنها را بر سر نیزه ها بلند کرده، کوته بینان را به تردید انداختند و صلح را بر حضرتش تحمیل کردند و همان ساده اندیشان، شخصی همچون ابوموسی اشعری را به داوری برگزیدند که هیچیک از این امور، مورد رضایت حضرت علی(علیه السلام) نبود.
جنگ نهروان (مارقین)؛ اینان همان متعصبان بی رحم و کوردلی بودند که از کثرت عبادت، پیشانی آنها پینه بسته بود ولی از ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بهره ای نداشتند. آنها می گفتند ما با پذیرفتن حکمیّت در جنگ با معاویه گناه کردیم و کافر شدیم و همگی باید توبه کنیم و رفته رفته هر حاکمیتی را مورد انکار قرار دادند.
علی(علیه السلام) بعد از نصایح بسیار، بعضی از آنان را هدایت کرد ولی بقیه بر عناد خود اصرار ورزیدند. در این جنگ چهار هزار نفر از آنان به دست لشکر علی(علیه السلام) به هلاکت رسیدند و تنها ده نفر از آنان موفق به فرار شدند.
گفتنی است، ماجرای خروج آنان بر حاکمیت و دین را سال ها قبل، پیامبر به علی(علیه السلام)خبر داده بودند. بعد از اتمام این نبرد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخنرانی فرمود: «من چشم فتنه را درآوردم و کسی دیگر جز من جرأت بر چنین امری نداشت.»

شهادت
مدّتی پس از ماجرای نهروان، جمعی از خوارج در مکه گرد آمدند و به این نتیجه رسیدند که امّت اصلاح نخواهد شد مگر با از میان برداشتن علی(علیه السلام) و معاویه و عمرو بن عاص . عبدالرحمان بن ملجم گفت: من خاطر شما را از علی آسوده می سازم. بَرَک بن عبدالله قتل معاویه را برعهده گرفت و عمرو بن بکر کشتن عمرو عاص را. تصمیم آنان بر این شد که در شب 19 رمضان به این امر اقدام کنند. برک، عازم شام گردید، اما توانست معاویه را مجروح سازد. و عمرو بن بکر راهی مصر شد ولی در آن شب شخصی دیگر به جای عمروعاص به مسجد آمد و او کشته شد.
و اما ابن ملجم وارد کوفه شد و با زنی به نام «قطام» آشنا گردید و از وی خواستگاری نمود. قطام بخشی از مهر خود را کشتن امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داد.
ابن ملجم شب 19 رمضان سال 40 هجری وارد مسجد کوفه گردید و با شمشیری که آن را آلوده به زهر نموده بود، بر فرق مبارک حضرت زد. در این هنگام دو سخن شنیده شد؛ یکی از علی(علیه السلام) که فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» و دیگری از جبرئیل هنگامی که درهای مسجد به هم خورد و لرزه ای زمین را فراگرفت که فریاد برآورد:
«تَهَدَّمَتْ وَ الله أرکان الهُدی... قُتل عَلِیّ الْمُرتَضی قَتَلَهُ أَشْقَی الأَشْقِیاء».

فرزندان و برادران علی(علیه السلام)
رجال شناسان، تعداد اولاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) را 28 نفر دانسته اند:
1 ـ 5: امام حسن، امام حسین(علیهما السلام)، زینب(علیها السلام)، امّ کلثوم(علیها السلام)، ومحسن ازفاطمه زهرا(علیها السلام)
6 . محمد حنفیه از خوله (دختر جعفر بن قیس).
7 ـ 10: ابوالفضل العباس(علیه السلام)، جعفر، عثمان و عبدالله از امّ البنین (فاطمه دختر حزام ابن خالد) همگی در کربلا به شهادت رسیدند.
11. یحیی بن علی، از اسماء بنت عمیس
12 ـ 13: محمد اصغر و عبیدالله از لیلی دارمیه (دختر مسعود) که بنابر قولی اینان نیز در کربلا به شهادت رسیدند.
14 ـ 15: عمر اطرف و رقیه از امّ حبیبه بودند که دوقلو به دنیا آمدند.
16 ـ 17: امّ الحسن و رمله از امّ سعید بودند.
18 ـ 28: نفیسه، زینب صغری، رقیه صغری، امّ هانی، امّ کرام، جمانه، امامه، امّ سلمه، میمونه، خدیجه و فاطمه از زنان دیگر.
برادران علی(علیه السلام) عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر و علی(علیه السلام) که میان آنها ده سال فاصله بود؛ یعنی هنگامی که آن حضرت به دنیا آمدند، جعفر ده سال، عقیل بیست سال و طالب سی سال داشتند.

اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام)
برخی یاران مشهور امام علی(علیه السلام) عبارت بودند از:
1. اصبغ بن نباته 2 . اویس قرنی 3 . حارث بن عبدالله الاعور الهمدانی 4 . حجربن عدیّ الکندی 5 . رُشید هجری 6 و 7. زید و صعصعه فرزندان صوحان العبدی 8 . سُلیمان ابن صُرد خزاعی 9 . سهل بن حنیف انصاری 10 . ابوالاسود دئلی 11 . عبدالله بن ابی طلحه 12 . عبدالله بن بُدیل 13 . عبدالله بن جعفرالطیّار 14 . عبدالله بن خبّاب 15 . عبدالله بن عباس 16 . عُثمان بن حُنیف 17 . عدیّ بن حاتم 18 . عقیل بن ابی طالب 19 . عمرو بن حَمِق خزاعی 20 . قنبر 21 . کمیل بن زیاد نخعی 22 . مالک اشتر 23 . محمد بن ابی بکر 24 . محمد بن ابی حذیفه 25 . میثم تمّار 26 . هاشم بن عُتبه.

نهج البلاغه
نهج البلاغه، همان دریای بیکرانی است که ساحلی برای آن شناخته نشده و نهایت آن برای احدی درک نگردیده است و این همان بحر پرگوهری می باشد که هر یک از محققان و عالمان به قدر ظرفیت خویش توانسته اند از آن بهره گیرند.
این مجموعه را سید رضی (359 ـ 406) از کتب معتبر و مختلفی که نزد وی بوده جمع آوری نمود، که مشتمل بر 241 خطبه، 79 نامه و 480 سخن کوتاه و حکمت آمیز است.
به مصداق «کلام الامیر امیرالکلام» می توان اذعان نمود که نهج البلاغه معجزه ای است که ویژگی هایی را همچون قرآن در خود جمع کرده است:
الف: فصاحت و بلاغت.
ب: چند بُعدی بودن و قابلیت تفسیرهای گوناگون.
ج: عدم تأثیر مرور زمان بر آن.
د: خضوع همه اُدبا در برابر نهج البلاغه.
هـ: نفوذ در ابعاد روح و روان بشر.
ابن ابی الحدید (قرن هفتم) می گوید: «به حق سخن علی(علیه السلام) را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند. همه مردم، فن خطابه و نویسندگی را از او گرفته اند. کافی است که مردی مانند «جاحظ» در «البیان و التبیین» و سایر کتب خویش ستایشگر او است.»

پی نوشت ها:
1. سید هاشم رسولی، زندگانی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص26، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، علامه سید رضا هندی نیز به عربی چنین سروده است:
لَمّا دَعاکَ الله قِدْماً لاَنْ *** تُولَدَ فی الْبَیْتِ فَلَبَیَّتَهُ
شَکَرْتَهُ بَیْنَ قُرَیش بِاَنْ *** طَهَّرْتُ مِنْ اَصْنامِهِمْ بَیْتَه



لیست کل یادداشت های این وبلاگ