سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرزند مرده تواند خفت ، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت . [ و معنى آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایى دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 93 فروردین 7 , ساعت 1:28 عصر

دو نمونه از کلمات شیخ جعفر(ره)

«آیت اللّه العظمى اراکى»، از مرحوم «آیت اللّه العظمى حائرى»، مؤسس حوزه علمیّه قم آورده اند که: روزى پاى منبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى بودم که در اوج سخن به ناگاه خطاب به انبوه مردم گفت: "هان اى مردم! مى خواهم شما را بیازمایم که آیا اهل ایمان هستید یا نه؟ چرا که خدا در قرآن مى فرماید:

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَاِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایمانا وَعَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون(آیه دوم سوره انفال)

ایمان آوردگان تنها کسانى هستند که چون نام خدا برده شود خوف بر دلهایشان چیره مى گردد و هنگامى که آیات خدا بر آنان تلاوت شود ایمانشان افزون مى گردد و بر پروردگار خویش  اعتماد مى کنند. اینک، آیاتى از قرآن را براى شما تلاوت مى کنم تا با دیدن اثرگذارى قرآن یا عدم اثرپذیرى شما معلوم گردد که به راستى اهل ایمان هستید یانه؟"

«آیت اللّه حائرى» مى افزایند: با سخن مرحوم شوشترى، من سخت بر خود لرزیدم و به فکر فرو رفتم که اگر آیاتى تلاوت کرد و در من اثر و انعکاسى نداشت، چه خاکى بر سر کنم؟ در این حال خویشتن را جمع و جور کردم و آماده نشستم، تا آیات را آنگونه که شایسته گوش جان سپردن به قرآن است، بشنوم. آنگاه او به تلاوت قرآن پرداخت و آیاتى چند با شور وصف ناپذیرى تلاوت کرد و خداى را سپاس که آن آیات در من اثرى عمیق نهاد.

نمونه دیگر را، حضرت «آیت اللّه العظمى آقاى شیرازى» آورده اند که بدین صورت است:

در جریان سفر مرحوم شوشترى به ایران، هنگامى که ایشان وارد تهران گردید انبوه مردم از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند. مردم تقاضاى موعظه کردند و مرحوم شوشترى بنا به اصرار مردم، سرش را بلند کرد و فرمود: "مردم ! آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سینه ها داناست(اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور) (سوره هود- آیه 5)"

این فراز تکان دهنده و کوتاه، اثرى عمیق در مردم نهاد؛ به گونه اى که اشکها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند.

سفیر روسیه در نامه اى به امپراطورى روس در این مورد نوشت:

«تا هنگامى که این قشر روحانیون راستین مذهبى، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروى کنند، سیاست ما کارى از پیش  نمى برد؛ چرا که وقتى یک جمله شوشترى در یک مجلس عظیم، اینگونه دگرگونى ایجاد مى کند، روشن است که دستورات و فتواهاى آنان چه خواهد کرد.»(17)

رؤ یاى عجیب و معنویت او

از مرحوم «آیت اللّه شیخ عبدالنّبى عراقى» آورده اند که مى فرمود: زمانى که مرحوم شوشترى در مدرسه سپه سالار سابق منبر مى رفت، انبوه مردم از همه قشرها از جمله علما و گویندگان در مجلس او شرکت مى کردند، یکى از علماى عصر که نژاد از شاهان قاجار داشت، جلسه درس  و بحث علمى براى دانشجویان مذهبى داشت، یکى از همان روزها از شوشترى سخن به میان آمد و یکى از حضّار اظهار داشت: "شما نیز خوب است همانند دیگر بزرگان به منظور تعظیم شعائر دین در مجلس شیخ، شرکت کنید"

شاهزاده دانشمند که هنوز به مقام علمى و قداست و پرواى شیخ آگاهى نیافته بود، پاسخ داد: "دوست عزیز! او نیز سخنورى همچون دیگر سخنوران و منبریها است، فکر نمى کنم لزومى داشته باشد که ما درس و بحث خود را تعطیل نموده، پاى منبر او برویم"

شب هنگام شاهزاده دانشمند، در عالم رؤیا دید رستاخیز با همه هول و هراسش برپاگشته و پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله به پیروان راستین خاندان وحى و رسالت، جواز و برات بهشت اعطا مى کند و او نیز گام به پیش نهاد و سلام کرد و گفت: "اى پیامبر خدا! به من هم عنایتى بفرمایید، چرا که افتخار خدمت به قرآن و دین و مذهب را دارم"

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله او را مورد محبّت قرار مى دهد، امّا مى فرماید: "براى تو هنگامى برات صادر مى شود که جناب شیخ جعفر شوشترى از تو راضى شود، در غیر این صورت دریافت نخواهى کرد"

شاهزاده دانشمند، ناگهان از خواب بیدار مى گردد و درمى یابد که شیخ مردى وارسته و زیبنده و داراى پارسایى و کمال و جمال معنوى است و از سست نهادى و فقدان سرمایه علمى و عملى به دور است.

مردى است که شایسته مقام رفیع ارشاد خلق است، عالمى عامل و وارسته است و زهدفروشى و ریاکارى و بازیگرى و عوام فریبى و جلب رضایت مخلوق به قیمت ناخشنودى خالق، نخواهد نمود. دین را به دنیا نفروخته و نخواهد فروخت.

بر این اساس بود که دیدگاه او در مورد شخصیّت شیخ دگرگون شد و روز بعد پس از گردآمدن شاگردان گفت: "اینک، همه با هم به محضر شیخ و پاى منبر او مى رویم"

شاگردان شگفت زده به همراه استاد خویش به محفل شیخ آمدند و پاى سخنان روح بخش او که از آیات و روایات برمى خاست، نشستند.

پس از پایان بحث و پراکنده شدن مردم، شاهزاده دانشمند نزد شیخ رفت و با او روبوسى کرد و پس از آن به شیخ ارادت بیشترى پیدا کرد، چرا که به هنگام روبوسى، شیخ سر به گوش شاهزاده نهاد و فرمود: "بیان پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله را درست دریافتى اگر من از شما راضى و خشنود نگردم، برات بهشت به شما نخواهد رسید"(18)

به هرحال مرحوم شیخ جعفر ماه مبارک رمضان را در تهران توقف کرد و هزاران نفر از برکات مواعظ دلنشین و گفتار آموزنده او هدایت شدند. شیخ بزرگوار پس از انجام وظیفه تبلیغی و ارشاد، عازم مشهد مقدس گردید. اهالی و روحانیون آستان قدس به استقبال میهمان ارجمند خود و زائر آستان ملک پاسبان حضرت ثامن الائمه(علیه السلام) شتافتند و با احترام کامل از او پذیرایی کردند.

وفات شیخ جعفر(ره)

جناب شیخ پس از زیارت آستان قدس رضوی و کسب نیرو از ولی الله الاعظم به تهران بازگشت و دعوت ارکان دولت را به جهت اشتیاقی که به زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) داشت، پاسخ منفی داد و عازم نجف اشرف گردید. اما...

موکب شیخ به کرمانشاهان یعنی «کرند» کرمانشاه رسید، جناب شیخ بیمار شد، مریضی او چند روز از ماه صفر ادامه یافت. پس از چند روز در «28 صفر 1303ه‍.ق»(7 آذر 1264ه‍.ش) وفات نمود و جنازه اش به نجف اشرف حمل و در مقبره دالان شمالی صحن شریف مدفون گردید. ماده تاریخ وفات شیخ را «کواکبُ قد تَنَثّرت» گفته اند.(19)

عبدالله مستوفی می نویسد: "حاجی شیخ جعفر بعد از رمضان [از تهران] به مشهد رفت و ماه محرم مراجعت کرد بازهم ده پانزده روزی در مسجد سپهسالار نماز خواند و منبر رفت و بعد به سمت عتبات عزیمت نموده در کرند دارفانی را بدرود گفت. در شب فوت او برحسب تصادف ثناثر نجوم (ستاره باران) عجیبی در آسمان اتفاق افتاد که نظیر آنهم تاکنون دیده نشده است. درچند ساعت اوایل شب هر دقیقه هفت ستاره از جای خود لغزیده در آسمان خطوطی رسم می کردند ، همه مردم معتقدبودند که باید اتفاق فوق العاده ای افتاده باشد. فردا که خبر فوت حاجی شیخ جعفر به تهران رسید همه گفتند این ثناثر نجومی به واسطة این واقعه بوده است. البته این واقعه تصادف ولی تصادف عجیبی بود."(20)

خاندان دانشمند پرور

پسران حاج شیخ جعفر(ره): «شیخ محمدعلی»، «شیخ اسماعیل» و  «شیخ ابراهیم»

«شیخ محمد علی» فرزند حاج شیخ جعفر عالمی دانشمند و جانشین پدر بوده است. وی یادداشتهای متفرقه عرفانی از خود به یادگار گذاشته است تدوین نشده اند. وفاتش در 1322ه‍.ق و مدفنش در مقام صاحب الزمان شوشتر است.

«شیخ محمدجواد» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر، دانشمندی پرهیزگار بوده و شرحی به فارسی بر خطبه همام به نام «تنبیه العباد» نوشته است و کتاب دیگری بنام «شرافة الاعمال» دارد. وی در سال 1326ه‍.ق درگذشته است.

«شیخ مرتضی» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر جوانی مبارز و آشنا به علوم جدید بوده و کتابی بنام «محرق الجنان» دارد. وی در سال 1334ه‍.ق در جوانی به تحریک انگلیسیها شهید شد.

«شیخ محمدکاظم» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر، مجتهد معروف عصر خود در شوشتر و از دانشمندان بزرگ شیعه در معقول و منقول بوده است. وی در شوشتر مرجع خاص و عام و عوام و به رتق و فتق امور مشغول بوده است. علمای معاصر شوشتر غالباً شاگرد آن مرحوم می باشند.

«علّامه شیخ محمدتقی» معروف به حاج شیخ شوشتری فرزند «شیخ محمدکاظم» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر، صاحب تألیفاتی چون «قاموس الرجال»، «النجعة فی شرح اللعمه»، «بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه»، «آیات البینات فی حقیه بعض المنامات» می باشد. این محقق گرانقدر و شهیر عالم تشیع در اردیبهشت سال 1374شمسی دارفانی را وداع گفت و مرقد مطهر وی در کنار رودخانه کارون در شمال شوشتر قرار دارد.

نگرشى بر ویژگیهاى شیخ جعفر(ره)

از ویژگیهاى او، علاوه بر دانش گسترده و آگاهى عمیق، گوهر گرانبهاى اخلاص و عملکرد شایسته و بایسته بود. رفتارش در زندگى با گفتارش هماهنگ و هم آوا بود و به راستى بر این باور بود که:

من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدء بتعلیم نفسه قبل تأدیب غیره.... (نهج البلاغه، قصار 73)

هر کس خویشتن را تدبیرگر امور و پیشواى جامعه قرار داد بر اوست که پیش از آموزش و دعوت دیگران به ارزشها، از خود آغاز کند و باید پیش از آنکه با زبان، ادب آموز مردم باشد، با کردار شایسته و عملکرد بایسته خویش راه و رسم زندگى را به دیگران بیاموزد....

او به هنگام تلاوت قرآن و تفسیر آیات و تحلیل روایات و وعظ وارشاد مردم، از دل سخن مى گفت و لاجرم بر دلها مى نشست، همه را دگرگون مى ساخت و مى گریاند و شور و شعور بسیار پدید مى آورد.(21)

عشق به حسین علیه السلام

ویژگى دیگر او شیفتگى وصف ناپذیرش به سالار شایستگان حضرت حسین علیه السلام بود، به همین جهت هم با آن مقام علمى، فقهى و کهولت سن تا آخرین مراحل زندگى پربرکت خویش منبر مى رفت و با شورى وصف ناپذیر نام، یاد، کربلا، عاشورا و شهادت جانسوز حسین علیه السلام و راه و رسم افتخارآفرین و ستم سوز او را براى دوستداران ورهروانش ترسیم مى کرد.

مردم را به ارزشهایى که کربلا، دانشگاه آن و حسین علیه السلام آموزگار بزرگ و تبلور و تجسّم راستین آنها بود، فرامى خواند و از ضدارزشها هشدار مى داد.

خودش به هنگام یادآورى رخداد جانسوز کربلا مى سوخت و سوز دلش به صورت قطرات اشک، از دیدگانش فرو مى بارید.

او از گوهر گرانبهاى اخلاص و عرفان و عشقى بهره ور بود که هم وعظ و ارشاد و منبرهایش مورد قبول افتاده بود و هم یادآورى مصائب جانسوز و هدفدار حسین علیه السلام که بخشى از منبرهاى او را تشکیل مى داد، به همین جهت هم مورد عنایت امیر کاروان قافله عشق بود و هم نیاى گرانقدرش پیامبر گرامى، که تنها به دو نمونه جالب و شنیدنى در این مورد بسنده مى شود.(22)

دو حکایت دیگر از شیخ جعفر(ره)

*-مسموع شد که مرحوم شهید ثالث میفرمود که مرحوم شیخ جعفر وارد قزوین شد و در منزل برادر شهید ثالث حاجى ملا محمد صالح منزل کرد و آنمکان مشتمل بود بر بوستان پس هر یک بجائى خوابیدند و منهم در گوشه آن باغ خوابیدم چون پاسى از شب گذشت دیدم که شیخ مرا آواز میکند که برخیز و نماز شب کن عرضکردم بلى برمیخیزم پس شیخ از من گذشت و من دیگر بار خوابیدم ناگاه دیدم که احوالم متغیر شد و مانند درد دلى بمن عارض شد پس از شدت درد بیدار شد معلومم شد که تغییر احوالم بجهت سماع آوازیست که شنیده میشود و از سماع آن نهایت ملول شدم و از پى آواز روانه شدم چون بنزدیک رسیدم دیدم که جناب شیخ با نهایت تضرع و زارى و گریه و بیقرارى بمناجات و گریه اشتغال دارد پس صداى آنجناب چنان تاثیرى در من کرد که از آنشب تا بحال که بیست و پنج سال از آن هیئت میگذرد هر شب برمیخیزم و بمناجات قاضى الحاجات اشتغال دارم.(23)

*-میرزاى نورى (ره) در مستدرک مى نویسد: سید مرتضى نجفى که مرد عادل و با تقوا و مورد اعتمادى است و در اوائل عمرش شیخ جعفر را درک کرده بود به من گفت ، روزى شیخ جعفر براى نماز ظهر تاخیر کرد و به مسجد نیامد ، مردم که از آمدن شیخ ناامید شدند شروع کردند نماز را فرادى خواندن چیزى نگذشته بود که شیخ وارد مسجد شد ، و با ناراحتى مردم را سرزنش کرد که چرا نماز را فرادى مى خوانید ؟ مگر یک نفرعادل بین شما نیست که به او اقتدا کنید ؟ سپس مومنى را دید که تا اندازه اى امکانات مالى نیز داشت نماز مى خواند ، فورا او به اقتدا کرده ، و به نماز ایستاد ، مردم که شیخ را دیدند به آن مومن اقتدا کرده همه پشت سر او ایستادند و اقتدا کردند آن مومن بقدرى شرمنده شد که نمى دانست چگونه نماز را تمام کند ، پس‏ از اداى نماز ظهر کنار رفته به شیخ عرض کرد : باید نماز عصر را خود جناب عالى امامت کنید ، شیخ خوددارى کرد او اصرار نمود تا اینکه بالاخره شیخ گفت : حال که اصرار مى کنى ، اگر پولى بدهى که همین جا بر فقرا تقسیم کنیم از امامت تو صرفنظر مى کنیم آن مرد پذیرفت و دویست شامى که ( پول رایج آن زمان بود ) به شیخ پرداخت و شیخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر دستور داد فقرا را جمع کنند و همانطور پولها را بر آنها تقسیم نمود ، سپس به نماز ایستاد .(24)

*-از شخصیت بزرگی شنیدم که روزی آیة‏اللّه‏ شیخ جعفر شوشتری رحمه‏الله با جمعی از تجار و مؤمنین، در کاروان سرایی نشسته بودند. مردم مسائل مذهبی را از ایشان می‏پرسیدند و شیخ پاسخ می‏داد. ناگاه دیدند به یک باره حال شیخ دگرگون شده، شروع به گریست کرد. همه حاضران تعجب کردند که گریه ایشان برای چیست. سرانجام یک نفر پرسید: آقا گریه شما برای چیست؟ ایشان با دست به گوشه‏ای اشاره کرد که در آنجا الاغی بود و تازه بار آن را به زمین گذاشته بود. سپس گفت: این الاغ را ببینید! من او را نگاه می‏کردم؛ دیدم پس از بارگیری به من نگاه می‏کند و با نگاه خود به می‏گوید: ای شیخ! ای عالم و ای انسان! دیدی من چگونه بارم را به سلامت به منزل رساندم، آیا تو هم بار خویش را، یعنی بار امانت را سالم به منزل رسانیدی؟ گریه‏ام برای این است که یک حیوان چگونه می‏تواند با سربلندی بارش را به منزل برساند؛ امّا من که انسان هستم، نتوانم و در نتیجه، پیش مولایم سرشکسته باشم.(25)

*-از بزرگان شنیده‏ام که آیة‏اللّه‏ شیخ جعفر شوشتری رحمه‏الله روزی برای اقامه نماز جماعت به مسجد رفته بودند. یکی از مؤمنین مبلغی از وجوهات شرعیه به محضرشان تقدیم داشت. معظم له بلافاصله اعلام فرمودند هر که نیازمند است، از این وجوه بردارد. نیازمندان از آن وجوه شرعیّه بهره‏مند شدند. سپس سیدی با شتاب از راه رسید. پس از فهمیدن ماجرا، به محضر مرحوم شیخ شرفیاب شد و عرض حاجت نمود. آقا با کمال ادب فرمودند: آقا سیّد متأسفانه شما دیر تشریف آوردید، دیگر چیزی از آن پول‏ها باقی نمانده است سید از شنیدن این سخن شدیدا آزرده شد و با کمال جسارت و بی‏ادبی، آب دهان خویش را به محاسن شیخ بزرگوار انداخت. با توجه به این که این اهانت بسیار ناراحت کننده بود و اغماض از آن بسیار مشکل، حتی حاضران از مشاهده ماجرا بسیار متأثر و برآشته شدند و می‏خواستد سیّد عاری از نزاکت را ادب کنند، ولی شیخ با کمال متانت از جا برخاست و نخست مردم را امر به خودداری و آرامش نمود، سپس دو گوشه دامنش را به دست گرفت و در بین صفوف جماعت به راه افتاد و فرمود هر کسی ریش شیخ را دوست می‏دارد، به این سید کمک کند. مردم به احترام شیخ کمکهای فراوانی کردند و از حلم و تحمّل بزرگوای شیخ تعجب نمودند. شیخ تمام پول‏ها را به سید بخشید و عذر خواهی نمود.(کم مباش از درخت سایه فکن***هر که سنگت زند، ثمر بخشش)(26)



لیست کل یادداشت های این وبلاگ