آرامگاه های مشاهیر در حرم مطهر
نجف اشرف, سرزمین پیامبران و اولیا است و همان جایى است که حضرت ابراهیم(ع) آن را با خریدن از صاحبانش بعنوان محل سکنى برگزید.
پروردگار متعال به این سرزمین ویژگیهایى عطا فرموده که به هیچ سرزمین دیگرى نبخشیده است. حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) مى فرمایند: سرزمین نجف طى دوره هاى مختلف, ازجایگاه و قداست ویژه اى برخوردار بوده است. به این خاطر حضرت أمیرالمؤمنین خطاب به این سرزمین مى فرمایند: ( ما أحسن منظرک و أطیب قعرک اللهم اجعل قبری بها) ( عجب منظر زیبا و و جایگاه نیکویى دارى, پروردگارا, قبر مرا در این سرزمین قرار ده).
بعد از دفن شدن پیکر مطهر حضرت أمیرالمؤمنین(علیه السلام) در نجف در سال (40 هجرى قمرى), قداست این سرزمین دوچندان شد.
به این خاطر, مؤمنان و دلباختگان حضرت أمیرالمؤمنین(ع), در تمامى نقاط جهان, آرزو دارند بعد از مرگ, شرافت دفن شدن در وادى السلام, در جوار بارگاه أمیرالمؤمنین(علیه السلام) را بدست آورند. روایات بسیارى در این باره, از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است. من جمله:
حضرت أمیرالمؤمنین به پشت کوفه نظر افکندند و فرمودند: (ما أحسن منظرک... الحدیث (فرحة الغری/61)) (چه منظر زیبایى دارى)
حضرت امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: ( هر مؤمنى در هر جایى از زمین دربگذرد, پروردگار متعال, روحش را در وادى السلام محشور مى سازد. عرض شد: وادى السلام کجاست؟ فرمودند: بین سرزمین نجف و کوفه, آنها را مى بینم, چه بسیارند, بر منبرهایى نورانى نشسته اند و با یکدیگر سخن مى گویند) (ارشاد القلوب: 2/ 239)
قبرستان وادى السلام از بزرگترین قبرستانهاى جهان به شمار مى آید.
دفن کردن تنها شامل وادى السلام نمى شود. در صحن مطهر علوى نیز, تعداد بسیارى از علما و بزرگان حوزه علمیه نجف, دانشمند, ادیب و شاعر, افراد سرشناس, پادشاهان و رجال دولتى به خاک سپرده شده اند.
آثار بسیارى از این آرامگاه ها از بین رفته است و اکثرسنگ نبشته هاى قبرها که نام صاحب قبر برآن نقش بسته ناپدید شده اند. تصاویر افراد دفن شده در حرم مطهر نیز به دستور رژیم سرنگون شده بعث, رفع شد. تولیت کنونى حرم مطهر سعى دارد با همکارى پژوهشگران, زندگى نامه افراد مهم و برجسته دفن شده در حرم مطهر را گردآورى کند و محل آرامگاه آنها را دقیقا مشخص نماید و تصاویر آنها را ترمیم کرده و به جاى خود بازگرداند.
مکان آرامگاه برخی از دانشمندان و مراجع بزرگ در صحن مطهر و مشخصات این بزرگان درادامه خواهد آمد .
منبع:
النتخب ص 53 .
یک امتحان بزرگ
از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار می دارد که هر چه دارند از کراماتی است که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود .
او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت . آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .؟ سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت :آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
منبع: سایت علمی دانشجویان ایران- (ن)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ