سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ سخنان نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، آن است که چون کسی به دیگری بگوید : «از خدا بترس»، آن شخص پاسخ دهد : «تو خودت را بپای» [و پندش را گوشنکند] . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 86 فروردین 11 , ساعت 4:10 عصر

کلام آخر                                             
          شخصیت عظیم و گسترده امیر المؤمنین على علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است که یک فرد بتواند در همه جوانب و نواحى آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد. براى یک فرد، حد اکثرى که میسر است این است که یک یا چند ناحیه معین و محدود را براى مطالعه و بررسى انتخاب کند و به همان قناعت ورزد.  یکى از صفات این شخصیت عظیم، صفت تأثیر او بر روى انسانها به شکل مثبت‏ یا منفى است و به عبارت دیگر "جاذبه و دافعه" نیرومند اوست که هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مى‏نماید و در این کتاب درباره‏اش گفتگو شده است.  شخصیت افراد از نظر عکس العمل سازى در روحها و جانها یکسان نیست. به هر نسبت که شخصیت حقیرتر است کمتر خاطرها را به خود مشغول مى‏دارد و در دلها هیجان و موج ایجاد مى‏کند، و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است ‏خاطره انگیزتر و عکس العمل سازتر است، خواه عکس العمل موافق یا مخالف.  شخصیتهاى خاطره انگیز و عکس العمل ساز، زیاد بر سر زبانها مى‏افتند، موضوع مشاجره‏ها و مجادله‏ها قرار مى‏گیرند، سوژه شعر و نقاشى و هنرهاى دیگر واقع مى‏شوند، قهرمان داستانها و نوشته‏ها مى‏گردند. اینها همه، چیزهایى است که در مورد على علیه السلام به حد اعلى وجود دارد و او در این جهت ‏بى‏رقیب و یا بسیار کم رقیب است. گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانى ـ که از اکابر علماى امامیه در قرن هفتم است ـ هنگامى که کتاب معروف مناقب را تالیف مى‏کرد، هزار کتاب به نام "مناقب" که همه درباره على علیه السلام نوشته شده بود در کتابخانه خویش داشت. این یک نمونه مى‏رساند که شخصیت والاى مولى در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول مى‏داشته است.
      امتیاز اساسى على علیه السلام و سایر مردانى که از پرتو حق روشن بوده‏اند این است که علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشه‏ها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام مى‏بخشد.  فیلسوفانى مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلى و دکارت نیز قهرمان تسخیر اندیشه‏ها و سرگرم کردن خاطرها هستند. رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصا در دو قرن اخیر، علاوه بر این،نوعى تعصب در پیروان خود به وجود آوردند. مشایخ عرفان پیروان خویش را احیانا آنچنان وارد مرحله "تسلیم" مى‏کنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به مى رنگین مى‏نمایند. اما در هیچ کدام از آنها گرمى و حرارت توام با نرمى و لطافت و صفا و رقتى که در پیروان على، تاریخ نشان مى‏دهد نمى‏بینیم. اگر صوفیه از دراویش، لشکرى جرار و مجاهدانى کار آمد ساختند، با نام على کردند نه به نام خودشان.
  حسن و زیبایى معنوى که محبت و خلوص ایجاد مى‏کند از یک مقوله است، و سیادت و منفعت و مصلحت زندگى که کالاى رهبران اجتماعى، و یا عقل و فلسفه که کالاى فیلسوف است، و یا اثبات سلطه و اقتدار که کالاى عارف است، از مقوله‏هاى دیگر.معروف است که یکى از شاگردان بوعلى سینا به استاد مى‏گفت اگر تو با این فهم و هوش خارق العاده مدعى نبوت شوى، مردم به تو مى‏گروند، و بوعلى سکوت کرد. تا در سفرى در فصل زمستان که با هم بودند، سحرگاه بوعلى از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار کرد و گفت: تشنه‏ام، قدرى آب بیاور. شاگرد تعلل کرد و شروع کرد به عذر تراشیدن. هر چه بوعلى اصرار کرد، شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترک کند. در همین وقت فریاد مؤذن از بالاى مأذنه بلند شد که ‏«الله اکبر،اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله‏» بوعلى فرصت را مناسب دید که جواب شاگرد را بدهد. گفت: تو که مدعى بودى اگر من ادعاى پیغمبرى کنم مردم ایمان خواهند آورد، اکنون ببین فرمان حضورى من به تو که سالها شاگرد من بوده‏اى و از درس من بهره برده‏اى آنقدر نفوذ ندارد که لحظه‏اى بستر گرم را ترک کنى و آبى به من بدهى، اما این مرد مؤذن پس از چهار صد سال فرمان پیغمبر را اطاعت کرده، از بستر گرم خارج شده و رفته بر روى این بلندى و به وحدانیت‏ خدا و رسالت او گواهى مى‏دهد. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! آرى فیلسوفان شاگرد مى‏سازند نه پیرو، رهبران اجتماعى پیروان متعصب مى‏سازند نه انسانهاى مهذب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم مى‏سازند نه مؤمن مجاهد فعال.
 در على، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابى و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتى از نوع خاصیت پیامبران. مکتب او، هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبایى و جذبه و حرکت.
 على علیه السلام پیش از آنکه امام عادل براى دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصا موجودى متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشه‏اى عمیق و دور رس داشت و هم عواطفى رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توام داشت. شب، هنگام عبادت از ما سوى مى‏برید و روز در متن اجتماع فعالیت مى‏کرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگى‏هاى او را مى‏دید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهاى حکیمانه‏اش را مى‏شنید، و شب چشم ستارگان اشکهاى عابدانه‏اش را مى‏دید و گوش آسمان مناجاتهاى عاشقانه‏اش را مى‏شنید. هم مفتى بود و هم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعى، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضى بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالاخره به تمام معنى یک انسان کامل بود با همه زیبایی هایش.(16)                                      
 امام علی (ع)در شب بیست و یکم، اثر زهر بر بدن مبارک امیرالمؤمنین(ع) بسیار شد. حضرت فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با آنها وداع نمود. آن‌گاه به امام مجتبی(ع) فرمود: «تو را به برادرت حسین(ع) وصیت می‌کنم.» به فرزندان دیگر که از فاطمه‌ زهرا(س) نبودند، فرمود: «شما را وصیت می‌کنم به اطاعت از حسن و حسین»، بعد از وداع با همگان دست و پای مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند: «اشهد ان لااله اله الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله» و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک فرمودند. صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد. اهل کوفه که با خبر شدند، صدای شیون و ناله از تمامی شهر برخاست؛ مانند روزی که پیامبر(ص) از دنیا رفتند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد.                                             
     سپس مشغول غسل آن حضرت شدند، بعد از غسل و کفن، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پشت سر تابوت را همانطور که فرموده بود، برداشتند. جلوی تابوت خودش حرکت می‌کرد، تا در مکانی فرود آمد. بعد از نماز بر آن حضرت، مقداری از زیر تابوت را کندند و قبری آماده یافتند که داخل آن بر لوحی نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. این قبری است که نوح پیامبر برای بنده صالح خدا علی‌ابن ابیطالب آماده نموده است.»                                                           

16- استاد شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد 16 ، صفحه 215



لیست کل یادداشت های این وبلاگ