سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، گنجینه و کلید آن پرسش است . پس خدا رحمتتان کند بپرسید که به چهارکس پاداش داده می شود : پرسشگر و گوینده و شنونده و دوستدار آنها . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 86 فروردین 11 , ساعت 4:4 عصر

  منزلت خاص علی(ع) نزد رسول خدا (ص)                                                                                

      1- ابن عباس می گوید: رسول خدا(ص) درجاى نماز خود نشسته و گروهى از مهاجر و انصار نزد ایشان بودند که جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، حضرت حق تو را سلام مى‏رساند و می فرماید: على را فراخوان و او را مقابل خود بنشان. جبرئیل علیه السلام به آسمان بالا رفت، پیامبر(ص) على را فراخواند و مقابل خود نشاند. جبرئیل بار دیگر فرود آمد و طبقى از خرما همراه داشت، آن را میان آن دو نهاد و گفت: بخورید. هر دو خوردند، سپس طشت و ابریقى حاضر ساخت و گفت: اى رسول خدا ـ که درود خدا بر تو و خاندانت باد ـ خداوند تو را امر مى‏کند که آب بر دست على بن ابى طالب بریزى. پیامبر(ص) فرمود: گوش به فرمان و مطیع خدایم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مى‏دهم. ابریق را برگرفت و ایستاده آب بر دست على بن ابى طالب علیه السلام مى‏ریخت . على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، من سزاوارترم که آب بر دست شما ریزم، فرمود: اى على، خداوند مرا بدین کار دستور داده است. آن گاه هر چه آب بر دست على علیه السلام مى‏ریخت قطره‏اى از آن در طشت نمى‏چکید. على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، نمى‏بینم که چیزى از آب در طشت بریزد؟! فرمود:اى على، فرشتگان در گرفتن آبى که از دست تومى‏چکد با هم مسابقه مى‏دهند و با آن چهره خود را مى‏شویند و بدان تبرک مى‏جویند!(9)                                    
 2- نقل شده که پیامبراکرم(ص) داخل خانه فاطمه علیها السلام شد و فرمود: اى فاطمه، امروز پدرت میهمان توست. فاطمه علیها السلام گفت: پدر جان! حسن و حسین از من خوراکى خواسته‏اند و من چیزى نداشتم که براى خوردن به آنان دهم. سپس پیامبر(ص) داخل شد و در کنار على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمى‏دانست چه کند!                                                                 
   پیامبر(ص) لختى به آسمان نگریست که جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، خداى برتر و والا سلامت مى‏رساند و تو را تحیت و گرامیداشتى ویژه مى‏فرستد و گوید: به على و فاطمه و حسن و حسین بگو که از میوه‏هاى بهشت چه میل دارند؟ پیامبر(ص) یک یک آنان را صدا زد و فرمود: خداوند دانست که شما گرسنه‏اید، اینک از میوه‏هاى بهشت چه میل دارید؟
 آنان به خاطر شرم از پیامبر(ص) لب فرو بستند و پاسخى ندادند. حسین علیه السلام گفت: پدرم اى امیر مؤمنان، مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاک، آیا اجازه مى‏دهید که من از میوه‏هاى بهشت برگزینم؟ همه گفتند: اى حسین،بگو که به انتخاب تو خشنودیم. حسین گفت: اى رسول خدا، به جبرئیل بگو ما خرماى تازه میل داریم. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا این را مى‏داند. آن گاه فرمود: اى فاطمه، برخیز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بیاور. فاطمه علیها السلام به داخل رفت، طبقى دید از بلور که حوله‏اى سبز بر روى آن کشیده شده و در آن خرماى تازه در غیر فصل خود قرار دارد. پیامبر(ص) فرمود: اى فاطمه، این از کجاست؟ گفت: از سوى خدا، که خداوند هر که را خواهد بى‏حساب روزى‏مى‏دهد.
     پیامبر(ص) برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد. سپس بسم الله گفت و یک دانه خرما برداشت و در دهان حسین نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسین. سپس دانه دیگرى برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسن. آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود: گوارایت باد اى فاطمه. و دانه چهارم را برداشت و در دهان على نهاد و فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه دانه دیگرى به على داد و ‏می فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست، سپس همگى از آن خرما خوردند، چون دست کشیدند و سیر شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت .
       فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدر جان، امروز کار شگفتى از شما دیدم! فرمود: اى فاطمه خرماى اول را که در دهان حسین نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود که شنیدم میکائیل و اسرافیل مى‏گفتند: گوارایت باد اى حسین، من هم با آنان موافقت کردم. خرماى دوم را که در دهان حسن نهادم شنیدم جبرئیل و میکائیل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم. خرماى سوم را که در دهان توـ اى فاطمه ـ نهادم شنیدم که حور العین با سرور و شادى در حالى که از بهشت به سوى ما سرکشیده بودند گوارا باد مى‏گفتند، من نیز به موافقت آنان گفتم. خرماى چهارم را که در دهان على نهادم ندایى از سوى خداى سبحان شنیدم که گوارا باد مى‏گفت، من نیز به موافقت او گفتم. سپس چند دانه پى در پى به على دادم و پیوسته صداى خداى سبحان را مى‏شنیدم که گوارا باد مى‏گفت. به همین دلیل براى تجلیل پروردگار عزت برخاستم، و شنیدم که مى‏فرمود: اى محمد، به عزت و جلالم سوگند که اگر از این لحظه تا روز قیامت به على دانه خرما مى‏دادى من‏هم بلاانقطاع به او گوارا باد مى‏گفتم. (10) 
__________________________________

9- بحار الانوار، ج 39، ص 121

10- بحار الانوار، ج 43، ص 310



لیست کل یادداشت های این وبلاگ